خلاصه ماشینی:
"در مقام مقایسه این سه تفسیر، می توان فرق هایی را بین آن ها ملاحظه کرد: در تفسیر اول، «ماهیت» ظهور خود وجود است، در تفسیر دوم، ظهور حد وجود و در تفسیر سوم، ظهوری است که مظهر ندارد، ولی علت دارد؛ یعنی: اگر بخواهیم ببینیم «ظهور» چیست، می گوییم: «ظهور» چیزی است که در خارج نیست؛ مانند سراب که هر سرابی علتی دارد، به عبارت دیگر تناسبی بین تصور خطا و واقعیتی که تصور می کنیم واقعیت است ـ در حالی که نیست ـ وجود دارد.
تفاوت دیگری که بنابر تفسیر اول وجود دارد آن است که این که گفته اند: «وقتی ماهیات را می فهمیم، واقع را فهمیده ایم»، درست است؛ زیرا وقتی ماهیت در ذهن ما آمد ـ یعنی: نحوه ای که وجود دارد و به سبب آن از سایر موجودات متمایز است ـ ما آن را فهمیده ایم و در سؤال از ماهیت نیز سائل همین را می خواهد بداند؛ زیرا فرض بر این است که او اصل موجودیت را می داند که می گوید: «آن چیست؟» پس اگر در پاسخ گفته شد: «ماهیت چیزی است که عین همان وجود است»، آنچه را سؤال شده معرفی کرده ایم؛ بنابراین، در تفسیر دوم، وجود ذهنی همان فهم وجود خارجی است.
حاصل سخن منکران اشتدادیت حرکت این است که تکامل یافتن هر متحرکی در اثر حرکت، اگر به این معنا تفسیر شود که کمال جدید همواره از نظر مرتبه وجودی، باید بر کمال سابق برتری داشته باشد، غیر قابل اثبات است و حتی تجربه های متعددی بر خلاف آن وجود دارد؛ زیرا در جهان، حرکات یک نواخت وجود دارد، بلکه حرکات نزولی و تضعفی نیز موجود است، یا مثل همان که عرض شد؛ متحرک هایی وجود دارد که به تدریج، در حرکت خود، کمالات وجودیشان را از دست می دهند یا کمالاتی را پست تر از آنچه قبلا داشته اند به دست می آورند."