خلاصه ماشینی:
"تاریخ، بیش از همه، معرفت یک جامعهی انسانی نسبت به حال حاضر خویش است؛ به دیگر سخن، نه آن است که اجتماع انسانی، تاریخ را برای نوشیدن جرعهای شناخت از گذشتهها در جام وجود خویش سر ریز میکند، بلکه آنچه در لفافهی تاریخ و روایاتش بیان میشود، شرحی است از حال و روز و اوضاع و احوال امروزین راویانش، بهواسطهی دستاویزی به تأویل جهتدار رویدادهای پیشین.
در این نگاه اروپامحور، هرآنچه ناآگاهی انسان نسبت به خویشتن خویش است به ادوار گذشته غیراروپایی حوالت داده میشود و مسیر حرکت گایست به سمت خودآگاهی که از شرق آغاز شده در نهایت در اروپای غربی به شکوفایی و باروری میرسد.
تاریخ تمدن ویل دورانت، و اساسا تاریخ تمدن چکیده از قلم مورخان و فلاسفهی مغربزمین، در واقع بر گونهای شالوده تک خطی استوار است که از گذشتههای ملموس و دارای شواهد مادی «پست» و «غیرمتمدنانه» در سرزمینهای غیرغربی آغاز میشود و با حرکت روح انسان به سمت آگاهی و خودآگاهی، در غرب مدرن به اوج شکوفایی خود میرسد.
این دیگر به غیر غربیان مانده که برابر چنین تاریخی که سراسر مداحی تمدن نوین غرب است و جهانشمولی آن را در بطن خویش دارد چه واکنشی نشان دهند؛ گاهی در عالم ناخودآگاهانه و جهالتبار خویش، از آن به آسانی گذشته و این «متن» سترگ را صرفا روایتی «صادقانه» از آنچه «گذشته» قلمداد میکنند؛ گاهی در همان عالم، مجذوب چشم و گوش بستهاش میشوند و میکوشند در پروژهی تمدنساز غرب جایگاهی شأنزا برای خویش مهیا سازند؛ و گاهی نیز، شاید به ندرت، میکوشند تا با خوانش سنجشگرانهی آن در عین آگاهی، نسبت به تاریخ غیرغربی خویش به خودآگاهی و مهمتر از آن خودآگاهی سنجشگرانه رسند."