چکیده:
اتریش در دو قرن اخیر فیلسوفان مهمی داشته که عظمت اندیشه آن ها برخی را برآن داشته است تا از وجود یک سنت اتریشی در فلسفه سخن بگویند. چون این فیلسوفان در تاریخ فلسفه تحلیلی نقش مهمی ایفا کرده اند، بعضی به یک تلقی انگلیسی ـ اتریشی از فلسفه تحلیلی قائل شده اند و البته با مخالفت هایی نیز مواجه شده اند. آن ها از این دفاع می کنند که در کنار فیلسوفان انگلیسی، فیلسوفان اتریشی نیز سهمی در فلسفه تحلیلی دارند و مخالفان به جای فیلسوفان اتریشی از سهم فیلسوفان آلمانی در این گرایش فلسفی دفاع می کنند. البته در کنار این دو تلقی انگلیسی ـ اتریشی و انگلیسی ـ آلمانی، یک تلقی انگلیسی ـ امریکایی نیز مطرح است که چون در آن سهم فیلسوفان اتریشی و آلمانی در فلسفه تحلیلی نادیده گرفته می شود، چندان بدان توجه نمی شود. در این مقاله، نخست ویژگی های فلسفه اتریشی بیان می شود، سپس تلقی انگلیسی ـ اتریشی از فلسفه تحلیلی و برخی از نقدهای واردشده بر آن بررسی می شود
خلاصه ماشینی:
در سرچشمه های فلسفة تحلیلـی مـی نویسـد اگر در این کتاب به نقش مور و راسل در پیـدایش فلسـفة تحلیلـی نپرداختـه اسـت و از فیلسوفان حلقة وین و پراگماتیست ها یادی نکرده است ، از آن روست که در صدد نگـارش کتابی جامع دربارة فلسفة تحلیلی نبوده است و کتاب او نه یک پژوهش تاریخی اصیل و نه پژوهشی در باب اندیشمندان بلکه تأملاتی فلسفی در تـاریخ اندیشـه هـا و سرچشـمه هـای سنت تحلیلی است .
اسمیت در ادامه ، برای توجیه باور خود به وجود سنتی مستقلی به نام فلسفة اتریشـی ، برخی ویژگی های فلسفة آلمانی چونان حریف فلسفة اتریشی می داند و می کوشد با تأییـد هویت مستقل فلسفة آلمانی ، هویت مستقل فلسفة اتریشی را اثبات کند و علاوه بـر آن ، از تأثیر فیلسوفان اتریشی بر فیلسوفان آلمانی سخن بگوید؛ چنان که می نویسد: فیلسوفان آلمانی بومی ای که تأثیر جدی بر فلسفة واقعی یا فلسفة علم داشته اند، بـرعکس ، بسیار اندک اند و دربارة همین ها (به ویژه هانس رایشنباخ ، کارل همپل ، و کـورت گرلینـگ ) اغلب می توان گفت که شکوفایی واقعی اندیشه و تأثیرشان از طریـق همکـاری رسـمی و غیر رسمی آن ها با اساتید یا معاصرانشان در اتریش بوده است (٤ :١٩٩٤ ,Smith).
بولزانـو بـرخلاف کارنـاپ ، نه تنها قضایای تألیفی پیشینی کانت را می پذیرد، بلکه آن ها را به قلمرو منطق بسط می دهد و برخلاف کانت و کارناپ که همة حقایق منطقی را تحلیلی می دانند، بر این بـاور اسـت کـه حتی در قلمرو منطق نیز حقایق تألیفی وجود دارد (٢٥١-٢٥٠ :٢٠٠٦ ,Morscher)، اما گلاک با این نظر مخالف است و تقابلی را که میان کانت و فلسفة تحلیلی یا حتی بخـش اتریشـی آن گذاشته می شود رد می کند و دلایلی بر ضد آن می آورد: ١.