خلاصه ماشینی:
"او مخالف ذهنیتگرایی و قائل به امکان کشف معنای نهایی بود؛ اما تحقق آن را منوط به این امر میدانست که با استفاده از دادههای تاریخی، زمینهی معنایی اثر و جهان مؤلف را بشناسیم تا فاصلهی خود را با او از میان برداریم و پیشداوریهای حاصل از زمان را کنار بزنیم.
دیلتای همین رویکرد تأویل متن را، که مبتنی بر همان روش شلایرماخر برای نیل به معنای عینی است، به فهم تاریخی هم اعمال میکند و کل تاریخ بشر و زندگی انسان را به مثابهی یک متن در نظر میگیرد.
تأویل، درک بدون پیشفرض چیزی از پیش داده شده نیست؛ بلکه پیشفرضها مقدم بر سوژه و ابژه در جهان وجود دارند و خود انتخاب یک موضوع از میان بسیاری موضوعات، نشاندهندهی خالی نبودن ذهن است.
هرش9 نیز تغییرپذیری زمینهی تاریخی و فرهنگی را میپذیرد؛ اما تاثیر حداکثری آن بر ثبات معنای لفظی و عدم امکان وصول به فهمی یکسان و ثابت از متن را رد میکند و معتقد است که مفسر میتواند جهتگیریها و پیشدانستههای خود را تغییر دهد و به فهم عینی دست یابد.
به این ترتیب میتوان گفت که هرمنوتیک روشی با پذیرش امکان فهم عینی و مطابق واقع، به دنبال روش دستیابی به نیت مؤلف است و طرفدارانش معتقدند که قواعدی برای تمیز فهم درست از نادرست وجود دارد.
طرفداران هرمنوتیک عینیتگرا، همچون هرش و بتی، نیز بر این باورند که فهم در خلأ امکان ندارد، اما درصددند تا برخلاف گادامر که انسان را مستغرق در سنت میدید، به سنت و پیشداوریها به عنوان یک ابژه بنگرند تا بتوانند ضمن پذیرش پیشدانستههای فهم، تصویری معتدلتر از آنها ارائه دهند."