خلاصه ماشینی:
"اما چطور میتوان بازی را صرفا به مخاطب بازیباز ارائه کرد؟ بهخصوص خصوصیاتی که ما برای بازی خود در نظر گرفته بودیم، این سؤال را جدیتر میساخت که مخاطب بازی ما بیشتر بازیبازها هستند یا افرادی که کمتر اهل بازی هستند؟ آیا آسیبهای کمتر بازی ما این جرأت و فرصت را به بسیاری از افراد و خانوادههایی که کمتر اهل بازی بودند نمیداد که با خیال آسودهتری خود و فرزند را به عرصهی بازی وارد کنند؟ آیا پس از بازی کردن با بازی تولید ما، به همان محدود میماندند؟ آیا در کشور نیازهای بعدی آنها به بازی تأمین میشد؟ آیا بازی نسبتا پاستوریزهی ما ورودی فریبدهندهای برای آسان کردن ورود به دنیای بازی نبود؟ ضرورت انتقال پیام فرهنگی و عدم قابلیت بسیاری از ژانرهای بازی برای انتقال پیام فرهنگی صرفنظر از اصل ترویج بازی، مسئله این بود که اصولا کدام بازی میتوانست ظرف مناسبی جهت نیل به اهداف فرهنگی باشد؟ به تعبیر دیگر، چون هدف ما از تولید بازی، بازیکردن صرف نبود و در پس این کار به دنبال انتقال مفاهیم فرهنگی بودیم، کدام ژانر بازی میتوانست ما را راحتتر به مقصدمان برساند؟ مثلا آیا ممکن است که بازی ما، در قالب ژانر بازیهای پر زد و خورد یا مبارزهای باشد و ما بتوانیم به اهداف فرهنگی نائل شویم؟ در نگاهی کلانتر، مسئلهای که ما با آن مواجه بودیم، این بود که آیا هر محتوایی را میتوان به وسیلهی هر قالبی بیان کرد؟ ذات رسانهای مانند بازیهای رایانهای، به ما اجازه انتقال چه پیامها یا مفاهیمی را میدهد؟ بهعبارت دیگر، اقتضائات بازی رایانهای به مثابه ظرفی برای نشان دادن محتوا چیست و این ظرف (رسانه) چه ساختارهایی را بر ما تحمیل میکند؟ با توجه به سؤالات مطرح شده در مورد ژانر بازی، تصمیم بر این شد که ما به دنبال تولید یک بازی در قالب بازی سبک زندگی برویم تا راحتتر بتوانیم به مقاصد فرهنگی خودمان نائل گردیم."