خلاصه ماشینی:
"وقتی میل هرگونه مسائل تاریخی «بیرونی» را از «تحلیل صحیح خویش از استدلال» کنار میگذارد، یا رایشنباخ عهد میکند که به فراسوی «سطح ظاهری آرزوهایی» بنگرد که «بر فراز» پژوهش علمی جاری جای دارند تا بتواند «پشتوانهی ساختاری» این پژوهش را تحلیل کند -یعنی، وقتیکه پوزیتیوستهای متأخر خود را به تحلیل عقلانیت علمی «در خویش» یا در «ذات» آن محدود میسازند و آنچه را به مثابه «خاستگاههای سوبژکتیو» معرفت تعریف میکنند را نادیده میگیرند تا «نظامی ساختاری بنا کنند که برای همهی ناظران یکسان باشد» - آنان چنان رفتار میکنند که گویی فیلسوف علم شدن یعنی فراتر رفتن از همان زندگیای که در آن علم اهمیت دارد، و دست زدن به تحلیل روند علمی در مقام اذهانی خنثی و جدا از زمینه.
حال کاملا معقول به نظر میرسد که بپرسیم آیا مسائل تکنولوژیکی وجود دارد که راهحل آنها تکنولوژیک نباشد؟ فیالمثل آیا میتوانیم تنها با دستکاری از معضل آلودگی آبوهوا رها شویم؟ آیا ذهنیت انسانی واقعا با توسل به علوم شناختی درک میشود؟ (مثلا، آیا این صرفا تصادف است که رایجترین تصور از «هوش» آن را به صورتی تقلیلگرایانه بر اساس دستکاری انتزاعات و پردازش سریع اطلاعات - Primitive life - Eventuation - Event - Maturation تعریف میکند –چنانکه گویی ما کامپیوترهایی هستیم با تن انسانی؟) آیا شیوههای مهمی برای اندیشیدن به سلامت انسانی وجود دارد که الگوی علمی یا «پزشکی» مراقبت هرگز نتواند آن را صورتبندی کند؟ (آیا اینکه نظام درمانی ایالات متحده حول تصور درمان معضلات شکل گرفته است و نه پیشگیری؟) آیا دغدغههای به اصطلاح روحی وجود دارد که از منظر آنها بزرگداشت رازآلودگی «هنری» امری است بیمعنا؟ از نظر کنت و بسیاری دیگر از وارثان و هواداران متأخر وی، این پرسشها «خام» هستند."