خلاصه ماشینی:
"زادهی اضطراب جهانم شعر و داستان جدید فارسی در آثار نیما و جمالزاده علیرضا سمیعی اشــاره ما بیش از هرجا در ادبیاتمان خود را متجلی کردهایم و میتوان تاریخ میراث ادبی ما را تاریخ صیرورتمان دانست.
ما نیز در ایران با نوشتن سیاحتنامه به قلم مراغهای و سپس فارسی شکر است، به خامهی جمالزاده و افسانهی نیما، به مللی که رمان و شعر را در فراشد هویت خویش بار دادند پیوستیم.
نیما و جمالزاده که در ایران طرح نو در انداختند پابهپای تفکر حضوری -اگر قانع شده باشیم که شعر و داستان از سنخ تفکر حضوری است- در چندوچون طرح خویش چیز گفتهاند.
سپس فروید را به نقد میکشد که احساس، پدیدهای شخصی نیست بلکه انسان طبیعی، انسان اجتماعی است (همان، ص28) و سپس معنای عمیقتری به صفت «اجتماعی» میدهد و مینویسد: «این آثار (هنرها) نشان میدهد که هیچوقت هنرپیشگان (هنرمندان)آزاد و به حال خود نبودهاند و نمیتوان به این تصور اکتفا کرد که اگر موضوعی را پسندیده یا نپسندیدهاند فقط بنا به دلخواه خودشان بوده است.
» (همان، ص32) سپس در همین رساله نشان میدهد چگونه هنرمندان در وضع جدید بشر که تکنولوژیک است تحت تأثیر هنرهای یکدیگر، احساسات فردی، نبوغ (ژنی)، وضع اجتماعی و حتی مسائل سیاسی هستند، و نوعی تاریخ هنر جدید را به طور خلاصه طرح میکند.
» (حرفهای همسایه ص106) به همین خاطر است که در سفرنامه (که کمتر خوانده شده است) خود زبان به وصف ضریح امامزادهی آستانه و منارهای در شهر بارفروش میپردازد (دو سفرنامه از نیما یوشیج، صص 88-59) و سازههای جدیدی که به تقلید از سازههای گذشته ساخته میشود را بیروح میداند."