خلاصه ماشینی:
"البته کار دانشجویی که تقلب میکند و میداند که کار اشتباهی انجام میدهد یک مسئلهی اخلاقی است، اما آنکه چالش پیش روی اخلاق را عمیقتر و جدیتر میسازد دانشجویی است که تقلب میکند و میگوید: «تقلب کردن چه ایرادی دارد؟ باعث میشود کارت جلو برود، اینطور نیست؟» عوامفریبی یا ظاهرسازی در رسانههای جمعی ارتباطی چیزی است که یاد گرفتهایم انتظارش را داشته باشیم و از خود در برابر آن محافظت کنیم.
چه معنایی دارد که از حقیقت به شیوهی گذشته سخن گوییم اگر که حقیقت چنین نسبی است، چنین بشر-ساخته و فرهنگ-ساخته است، و امری است متغیر بر اساس میزان دستکاری انسان (به قول پاسکال)، یا بر اساس شرطی شدن روانشناختی و الگوهای فرهنگی (به تعبیر جدیدتر)؟ این نوع نسبیگرایی، مطمئنا پر از تناقض است و شواهد بسیار قوی علیه آن هست، با این حال برای ذهن مدرن که بهسرعت تمام معانی استعلا را از دست میداد جذبه داشت.
حدود صد سال پیش یاکوب بورکهارت، مورخ بزرگی که طرح و برنامهی شوم قرن بیستم را بهخوبی تشخیص داده بود با زیرکی تمام چنین خاطر نشان میکند: وقتی انسانها معنای معیارهای تثبیتشده را از دست دادند، آنها به شکل اجتنابناپذیری برای لذت یا قدرت انگیخته میشوند.
چگونه به زندگی اخلاقی اعتبار دوباره ببخشیم آن هم در فرهنگی که در آن خود مفهوم قانون اخلاقی، که باید به خاطر فراتربودنش از انسان، وی را ملتزم کند، تقریبا به اضمحلال رفته است: این مسئله به نظر من، برخلاف تمام مسائل خاص اخلاق شخصی یا اجتماعی، هرچقدر هم که حساس و مبرم باشند، دایلمای اخلاقی زمانه و فرهنگ ماست، ما گرفتار در این دایلما هستیم و هنوز راه گریزی نداریم."