چکیده:
یکی از مباحث مهم در معرفتشناسی تجربۀ دینی، بررسی ادلۀ موافقان و مخالفان حجیت معرفتشناختی تجربۀ دینی است. در این نوشتار، مهمترین ادلۀ مخالفان حجیت معرفتی تجربۀ دینی را بررسی کردهایم. به نظر نگارنده، این ادله در سه دستۀ کلی میگنجند که ساختار کلی مباحث مقالۀ حاضر نیز در چارچوب همین سه دسته دلیل جای گرفته است: الف) ادلۀ مبتنی بر تلقی غیرشناختی از تجربۀ دینی؛ ب) استدلالهای جداگانه؛ ج) تبیینهای جایگزین. هر یک از این سه دسته مشتمل بر چند استدلال است. برخی از این ادله، نظیر ادلۀ دستۀ سوم، چندان قوی و قانعکننده نیستند؛ همچنین ادلۀ دستۀ نخست دچار ضعف جدی است. اما برخی دیگر از این ادله به نحویاند که میتوان آنها را قانعکننده دانست؛ از اینرو در مجموع، میتوان به این نتیجه رسید که تجربۀ دینی نمیتواند از حجیت معرفتی عامی که برای همگان قانعکننده باشد، برخوردار باشد و در صورت احراز شرایط لازم، فقط میتواند برای خود صاحب تجربه حجیت معرفتیشناختی داشته باشد.در فلسفۀ ذهن معاصر دو رهیافت عمده دربارۀ آگاهی وجود دارد؛ یکی اینکه آگاهی کیفیاتی دارد که قابل تحویل به امور فیزیکی نیست و دیگر اینکه صفت ممیزۀ آگاهی، حیث قصدی یا التفاتی است. در این مجال میکوشیم با نظر به رویکردهای مطرح در فلسفۀ ذهن امروز، این پرسشها را برای علمالنفس ارسطویی بیان کنیم که لوازم ذهنی یا فیزیکیبودن خواص آگاهی در فلسفۀ ارسطو چیست؟ از سوی دیگر آیا برای ارسطو، آگاهی ذاتی حالات ذهنی یا حیث ارتباطی و التفاتی دارد؟ به نظر می رسد ارسطو رویکرد ناتورالیستی به آگاهی ندارد؛ زیرا برای کیفیات توأمان جنبۀ ذهنی و فیزیکی در نظر میگیرد؛ ولی امکان تفسیر غیرناتورالیستی از آگاهی در علمالنفس او هست؛ به طوری که میتوان این رهیافت را در خوانش التفاتی برنتانو مشاهده کرد.
خلاصه ماشینی:
"بر اساس این استدلال، تجربۀ دینی در قالب گفتمان دینی بیان میشود و گفتمان دینی یک بازی زبانی مستقل از بازیهای زبانی دیگر است و با توجه به نظریۀ بازیهای زبانی، در صورتی که تجربههای دینی با قواعد بازی زبانی دین هماهنگ باشد، میتوان آنها را «دلیل و گواه» آموزههای موجود در آن بازی زبانی دانست؛ اما نمیتوان این تجربهها را ناظر به واقع دانست یا حتی از منظر بازی زبانی دیگری نظیر علم یا انسانگرایی سنجید.
برخی از مدافعان حجیت تجربۀ دینی، به این استدلال پاسخ دادهاند؛ مثلا سوینبرن معتقد است توصیفهای متناقض از تجربۀ دینی، فقط برای مدعیات جزئی، چالش محسوب میشوند، نه برای مدعیات عامی که بیانگر تجربهکردن یک موجود فوق طبیعی است (Swinburne, 1991, 266)؛ اما این پاسخ چندان قانعکننده به نظر نمیرسد؛ چراکه گاه محتوای تجربههای گوناگونی که پیروان ادیان گوناگون مطرح میکنند، در حد تعارض و ناسازگاری با یکدیگر قرار دارند.
نتیجۀ برخی از این تحقیقات این بوده است که محتوای تجربۀ دینی کاذب است یا آنچه تجربۀ دینی ناظر به آن است، وجود ندارد؛ مثلا روشن شده است که حملههای صرعی و تحریک نرمۀ قدامی توسط یک تحریککنندۀ مغناطیسی، سبب پیداشدن بصیرتهای دینی میشود؛ مصرف مواد مخدر روانگردان موجب انواع گوناگونی از تجربههای دینی میشود؛ «آگاهی محض»، آگاهی از خلأ (Void) از رهگذر آگاهیای به دست میآید که پس از قطع همۀ دروندادهای مفهومی ادامه دارد؛ همچنین حصول وحدت با واقعیت که در برخی حالات عرفانی بیان میشود، از رهگذر قطع یا تعطیلی آگاهی از مرزهای جسمی فرد ایجاد میشود (Meister, 2009,)."