خلاصه ماشینی:
علاوه بر این، چون آزادی که ازطریق روابط معرفتی متقابل شکل میگیرد، خیر مشترک است، فهم دعاوی هگل درباب خدا نیز مستلزم توضیح و تبیین این نکته است که روح مطلق- که موضوع کلی آن در هنر، مذهب و فلسفه همانا امر الهی است- نتیجه فرایند خود- تفسیری و حرکت به سوی روح انضمامی است.
چون این تأملات "به فکر- متعین نظر دارد" باید آنها را "بهعنوان تعین بنیادی چیزها" لحاظ کنیم اما چون متافیزیک سنتی هیچ خود- انتقادی مشخصی برای تحقق این امر ارائه نمیدهد "از این رو نمیتواند به سطحی فراتر از فاهمه گذر کند".
ممکن است بنابه برخی ملاحظات معرفتی گفته شود که هگل تقریری قابل فهم و انتقادی از نظریه صورت و مادهگرایی(hylomorphism) ارسطو ارائه کرده است اما اهمیت واقعی این تجسد را باید ضمن بحث دربارة اینکه چگونه باید خود را بهعنوان فاعلهای آزادی که دعاویی درباب طبیعت داریم، درک کنیم.
این بدین معنا است که به لحاظ معرفتشناسی، "من" مستلزم سوژه اول- شخص دیگری برای معرفت به این مسأله است که «من کسی هستم که احکامی را درباب جهان صادر میکنم»؛ ازاین رو به مدد بازشناسی متقابل است که میتوانم از خود بهعنوان شخصی میان دیگر کسانی که درصدد بیان چیزی درباب جهان هستند آگاه شوم.
اما اگر تعالی را کنار بگذاریم، به گونهای که "امر الهی در یک شکل خاص به صورت انسان جلوه کند"، خداوند غیریت خود- آگاهی انسان را بهعنوان چیزی که سبب آشتی طبیعت و خود میشود تشخیص میدهد- درست همانگونه که با خودمان در خانه هستیم، به این معنا که شکاف میان طبیعت و آزادی، ازطریق تأیید و بازشناسی یکی توسط دیگری برطرف میشود.