چکیده:
مسئله اصلی در این مقاله بررسی نسبت رفتارگرایی معرفتشناختی و عینیت است. آیا میتوان باوجود اعتقاد به رفتارگرایی معرفتشناختی و کنار گذاشتن رویکرد مبناگرایانه به شناخت، گفتمان عینیت را حفظ نمود و ادعا کرد که در فرایند تحقیق پاسخگو به جهان هستیم؟ در این مقاله سعی بر این است که پاسخ مثبت جان مک داول به این سؤال موردبررسی قرار گیرد. بدینجهت نظریات مک داول در دو محور مطرح میگردد: نظریات سلبی که بیان کنندة تحلیل انتقادی او دربارة رویکردهای نادرستی است که در آراء ریچارد رورتی منجر به نفی شناخت عینی و اثبات همبستگی میشود، و نظریات ایجابی که بیانگر طرز تلقی خاص او به جهان، رویدادهای ذهنی، تأثیراتی که جهان بر ذهن میگذارد، تجربة ادراکی، فعلیت و اعمال تواناییهای مفهومی، جایگاه تجربه در نظام توجیه و کسب شناخت عینی است. شیوة مک داول برای اینکه اثبات کند چگونه فعالیت عقلانی ما میتواند پاسخگوی به واقعیت باشد و چگونه تفکر ما شناخت عینی واقعیت را در اختیار ما قرار میدهد، شیوة جدیدی است که مبتنی بر تلقی سنتی از شناخت نیست؛ اما ازنظر او انکار مبانی شناخت به معنای انکار شناخت عینی و رابطة معرفتی با جهان نیست.
خلاصه ماشینی:
هیدگر با وجود اینکه دور هرمنوتیکی را به عنوان بنیاد فهم لحاظ کرد، اما هرگز به قرائت پیشینیان خود از مسئله ی دور اعتنایی نکرد و هیچ گاه از رابطه ی معنایی کل و جزء سخن نگفت ، بلکه همواره دور میان فهم و آشگارگی آن در روند تفسیر را مد نظر داشت .
درحالی که هیدگر تفسیر و فهم را به عنوان جوانب دور معرفی میکند؛ گادامر بر این باور است که دور هرمنوتیکی میان پیش فهم های مفسر و متن (موضوع فهم ) رخ میدهد، پیش فهم ها نیز همان پیش داوریهای مفسرند که توسط سنت به او منتقل شده و برخاسته از موقعیت هرمنوتیکی و افق فهم ویاند.
(٤٩-٤٨ :٢٠٠٢ ,Grondin) دور هرمنوتیکی که نزد هیدگر بازتاب ساختار وجودی دازاین بود، برای گادامر بیانگر سیاق وقوع فهم است ؛ لذا کیفیت وجودی دازاین که هیدگر آن را «واقع بودگی» و «افکندگی دازاین » عنوان میکند در هرمنوتیک فلسفی گادامر، به مثابه ویژگی ذاتی مفسر، ذیل مفهوم «موقعیت هرمنوتیکی» قرار گرفته و «تعلق مفسر به سنت » نیز جایگزین «در-جهان -هستن دازاین » میشود.
در نتیجه فهم بنیادین که در هرمنوتیک واقع بودگی معطوف به تفسیر دازاین از موقعیت خویش بود، موقعیتی که گویی او بدان پرتاب شده است ، در هرمنوتیک فلسفی گادامر به آگاهی از موقعیت و افق هرمنوتیکی مفسر بدل شده و خود فهمی مفسر نیز ذیل آگاهی از این موقعیت قرار میگیرد.
اما کماکان در هرمنوتیک فلسفی گادامر، خود فهمی -به مثابه آگاهی از موقعیت و افق هرمنوتیکی خویش - در فرآیند دوری فهم حاصل می شود و نیل به آن نیز از کارکردهای دور هرمنوتیکی به حساب میآید.