چکیده:
چکیده این مقاله کوشیده است پس از ذکر مقدمهای کافی پیرامون روح و روان و کیفیت آن از نظر فلاسفه و عرفا و همچنین روح از منظر قرآن، به بررسی و تبیین بازتاب شاعرانۀ روح و روان در شعر سنتگرای معاصر با تکیه بر اشعار علامه حسنزادۀ آملی، حکیم هیدجی و شهریار که هرکدام نمایندۀ طیفی از شاعران با رویکردها و دیدگاههای متفاوت هستند، بپردازد و در مسیر و فرایند پژوهش بدین نکته رسیده است که شاعران فوق با تأسی از تعالیم و آموزههای قرآنی و دیدگاههای عرفانی، فلسفی و دینی بر این نظرند که انسان مرکب از جسم و روح است که جسمش به اقتضای ماهیتش فناپذیر و روحش به جهت تجردش نامیراست. آنان به تأثیر و تأثر جسم و روح معتقدند و روح را عنصر ملکوتی و رجعت یابنده به موطن اصلی میدانند و بر این باورند که همۀ شرافت آدمی مترتب بر این عنصر است و کمال و اعتلای صفاتی آن بدین بعد بسته است. آنان بعد خاکی انسان را فاقد کرامت و فضیلت میشمارند و اعتقاد دارند که روح مجرد از ماهیت است و پس از متلاشی شدن جسم همواره باقی خواهد ماند.
خلاصه ماشینی:
استاد آملی تصریح می کند که وقتـی بـه سـیر و سـلوک مـی پـردازم و مـرغ جـانم از لانـۀ جسـم و کدورت پروازکنان دور می شود، زبانم یارای وصف دیده ها و شنیده ها را ندارد: گاه مرغ جانم از بند تنــــــم آید برون کی مرا از وصف آنچه بیندش یاراستی هین منم گوینده یا گوینده باشد دیگری از سر انصاف گویی دیگری گویاستی (همان :٩٣٣) وی خطاب به آدمیزاده می گوید که تیرگی های هوی و هوس را از لوح دلت پاک کن تا فرشتگان در جانت مسکن سازد و نیز نور خدا بینیو اوج یابیو به اسرار ماسوا دست یازی: ز٩دا لــــــوح دلت از تیرگی های هواهایت که تا افرشتگان در جان تو سازند مسکن ها (همان :٩٩) ١نوشرماره خمدساسیال ب٦ی٢ ب٢ اوجت ارتقا (همان :٢٤ ) بزدای زنگ و رنگ جام جهان نما را تا بر تو عرضه دارد اسرار ماسوا را (همان :٩٣ ) او با این بیان دیو نفس و هواهای نفسانی را مانع صعود انسان برای وصول به کمالات انسانی و طهارت باطن و جلای روح می داند.