چکیده:
یکی از مهمترین پاسخ ها به «مساله علم جدید» در جهان اسلام ، متعلق به
«محمداقبال لاهوری » (١٩٣٨-١٨٧٧ م .. ١٣١٧-١٢٥٦ ش .) است . این مقاله ، با اتخاذ رویکردی در جامعه شناسی تاریخی معرفت ، پس از شرح مختصر وابستگی اقبال لاهوری به سنت اسلامی شبه قاره هند، توضیح می دهد که راه حل ّ او در مواجهه با «مساله علم جدید»، منحل کردن این مساله در خودش است . بدین ترتیب ، او فرهنگ اسلامی را آغازگر توجه به امر تجربی می داند، و
از قضا در نقدی فراگیر نسبت به سنت یونانی ، نتیجه می گیرد که متناهی گرایی و نظرورزانه بودن سنت یونانی موجب دور شدن فرهنگ علمی مسلمانان از
میراث تجربی اش شد. این منطق تازه در مواجهه با علم جدید، به او امکان می دهد تا در مقام متفکری که در دوره «بحران علم اروپایی » در غرب زیسته
و اندیشیده است ، همانند دیگر صاحب نظران این دوره ، دست اندرکار تعریف صورت تازه ای از «علم » برای برون رفت از بحران شود. او چشم اندازی از آنچه که «روان شناسی دینی » نام نهاده و مبتنی بر تلقی تازه ای از «امر تجربی » است ، ترسیم می کند. این تلقی تازه ، از میراث عرفان و تصوف اسلامی اقتباس
شده و محدودیت های فهم مدرن از «امر تجربی » را ندارد. این مقاله ، ضمن بیان
مبسوط نقد اقبال لاهوری بر تاثیر سنت یونانی بر فرهنگ علمی مسلمانان ،
اجمالا به معرفی کلیات این صورت تازه علم نیز می پردازد
خلاصه ماشینی:
"٤ به طور مثال «همایش بین المللی علامه اقبال و چالشهای عصر جدید» در اسفندماه ١٣٧٩ به اهتمام وزارت خارجه جمهوری اسلامی ایران برگزار شد و گزارش مقالات آن در مجلدی تحت عنوان «مجموعه مقالات همایش علامه اقبال » به چاپ رسید (اداره کل هماهنگیهای وزارت امور خارجه ، ١٣٨٠)؛ / مطهری (١٣٨٣[١٣٤٩])١، ضمن اشارات محدودی به کتاب «احیای فکر دینی در اسلام » از اقبال لاهوری ، و ضمن تجلیل از دغدغه های او دو نکته از آرای وی استنباط کرده است : نخست این که اقبال که خود تحصیلکرده غرب بوده و به «ارزش علم جدید فوقالعاده واقف و معترف است »، «تا چه اندازه مشرقزمینیها و مخصوصا مسلمین را پرهیز میدهد که تحت تاثیر تمدن اروپا قرار نگیرند»، و ضمن آوردن نقل قول هایی از اقبال از قول او می نویسد که «فرهنگ اروپا به معنی علم اروپا دنباله فرهنگ اسلامی است »؛ دوم این که از نظر اقبال ، «نقصی که در فرهنگ و تمدن اروپایی امروز وجود دارد، در فرهنگ اصیل اسلامی وجود ندارد» و شرح می دهد که اقبال پس از پی بردن به «نواقص فرهنگ اروپایی » و یافتن اسلام «در صورت اساسی و زنده خودش »، رسالت اصلی هر مسلمان روشنفکر مومنی را «در اصولی اساسی و دارای تاثیر جهانی که تکامل اجتماع بشری را بر مبنای روحانی توجیه کند»، می داند (مطهری ، ١٣٨٣: ١٨-١١)."