چکیده:
در این مقاله به آرای پیتر برگر، یکی از برجسته ترین جامعه شناسان دین در عصر حاضر، در زمینه رابطه الهیات و جامعه شناسی و الزامات جامعه شناسی برای الهیات پرداخته می شود. وی بر اساس نگاه بر ساخت گرایان اجتماعی ،دین رانوعی فراافکندن معانی ذهنی بشری به جهان خارج برای ایجادجهانی مقدس ومعنادارمی داند. این فراافکنی ریشه در زیرساخت های ویژه ای از تاریخ بشری دارد.بنابراین ،برگرچالش جامعه شناسی برای الهیات را این می داند که این رشته - در ادامه رشته تاریخ و روان شناسی - دین را به گرداب تمام عیار نسبی شدن فرو برده است و آن را به جهانی در میان جهان های بسیار تبدیل کرده است ؛ به ویژه جامعه شناسی دینامیک اجتماعی ساخته شدن سنت های دینی را نشان داده ، از این طریق ماهیت تاریخی و ساختگی آن ها را آشکار کرده است . با این حال ، وی معتقد است جامعه شناسی همزمان فرصت هایی را نیز برای الهیات به وجود آورده است ؛ چراکه نسبی شدن را به منتهای نتایج منطقی خود می رساند و معرفت های برآمده از عصر مدرن ، از جمله خود جامعه شناسی ، را نیز نسبی میکند. بدین ترتیب ، جامعه شناسی نشان می دهد که ما در وضعیتی متکثر زندگی میکنیم که آگاهی سکولار فقط یکی از صورت های آگاهی ماست و به موازات آن می توان از آگاهی دینی و ایمان دفاع کرد.در این جاست که برگرجارابرای الهیات ،به عنوان معرفتی که در جست وجوی »نشانه های تعالی «است ، باز می بیند. برگر چنین روشی را ترفندی علیه فوئرباخ می داند؛ یعنی فوئرباخ الهیات را به انسان شناسی تقلیل داد و در این جا دوباره انسان شناسی به الهیات منتهی می شود. با این حال ، برگر بر همزیستی دو »چارچوب مرجع « جامعه شناسی و الهیات تاکید میکند. بدین ترتیب ، چیزی که در یک چارچوب مرجع به عنوان یک فراافکنی انسانی ظاهر می شود، در چارچوب مرجع دیگر به عنوان بازتاب واقعیت های الهی ظاهر می شود. اما وی تاکید میکند که فقط »الهیات استقرایی «، یعنی فرآیند دینی اندیشه که با واقعیت های تجربه انسان آغاز میکند، است که می تواند نشانه های تعالی در عصر مدرن را کشف کند. وی از »حالت های نمونه ای انسانی « سخن میگوید که تشکیل دهنده نشانه های تعالی در زندگی روزمره هستند، از جمله نظم ، بازی ، امید، نفرین و شوخی .
خلاصه ماشینی:
"ایــن وضعیــت از نــوع تألیفــات وی آشــکار اســت : از دهــه ٦٠ بــه بعــد برگــر لابــه لای کتاب هــای جامعه شناســی خــود تقریبــا هــر ده ســال یک بــار کتابــی را در حــوزٔە الهیـات انتشـار داده اسـت و هـر یـک از ایـن کتاب هـا در واقـع ، متأثـر از او و مکمـل کتاب هـای جامعه شــناختی وی هســتند.
امـا برگـر کـه در کتـاب سـایبان مقـدس پیشـنهاد داده بـود تفسـیر متألهـان از عرفـی شـدن و دیـن در دنیـای مـدرن می توانـد مکمــل نــگاه جامعه شــناختی پرورده شــده در ایــن کتــاب باشــد، بلافاصلــه بعــد از آن کتــاب دســت بــه کار شــد و کتــاب شــایعه فرشــتگان : جامعــه مــدرن و کشــف مجــدد ماوراءالطبیعــه )١٩٦٩( را بـه عنـوان مکمـل الهیاتـی کتـاب سـایبان مقـدس منتشـر کـرد و از وجـود »نشـانه های پساـیــایزل واوزمل ســـشتامان ه ٩٣٣و٤١٣ تعالـی « در جهـان مـدرن سـخن گفـت و کوشـید »بـر فرضیه هـای سکولاریزاسـیون از درون غلبه کند«.
بدین ترتیـب ، جامعه شناسـی بـا نشـان دادن این کـه هـر معرفتـی ، از جملـه معرفـت علـم مـدرن ، دارای یــک ســاختار اعتبــار اســت و تــا زمانــی آن معرفــت معتبــر باقــی می مانــد کــه ســاختار اعتبــار آن برقــرار باشــد، ویژگــی اساســی عصــر کنونــی ، یعنــی تکثرگرایــی )پلورالیســم ( را نشــان می دهـد؛ وضعیتـی کـه در آن بیـش از یـک جهان بینـی در دسـترس اعضـای جامعـه اسـت و بیـن جهان بینی هــا رقابــت وجــود دارد؛ و جهان بینــی مــدرن فقــط یکــی از جهان بینی هــا در کنــار جهان بینی هـای دیگـر اسـت )Ibid."