چکیده:
سیر تطور مفهوم «اگو٢ » در اندیشه هوسرل به مانند سایر مفاهیم موجود در تفکـر او تحت تاثیر تحولات فکری اوست . این مقالـه در سـه فصـل براسـاس سـه دوره فکری اندیشه هوسرل جایگاه عنصـر «اگـو» را مـورد تحلیـل قـرار داده اسـت . بـه منظور درک بهتر اگوی هوسرلی در بستر معرفت شناسی غربی با نگرشی تطبیقی ، این مسئله را در سه دوره مورد بررسی قرار می دهیم . در دوره اول که تحت عنوان دوران ضدیت با کانت و همنوایی با هیوم از آن یاد می شود، هوسرل حضور یک من در جریان اندیشه را منتفی مـی دانـد. سـپس در دوران دوم التفـات بـه نگـرش کانتی و تبعیت از آن به زیرنهادی برای عادات و افعال قایل می شود که با التفـاتی که به اشیا دارد به ادراک آنها می پردازد و همان من می اندیشمی است که کانـت آن را همراه همیشگی ادراکات مـی دانـد و در نهایـت دوران سـوم بـا فـراروی از اندیشه کانتی و پردازش اگو استعلایی مطلق و تاثیرپذیری از اندیشه هگلـی آغـاز می شود اگوی این دوران کم کم با ورود به عرصه های فرهنگ و تاریخ خود را از خود تنها انگاری حاکم بر اندیشه های سوبژکتیویستی رهایی می بخشد.
خلاصه ماشینی:
"نگرش هوسرل در باب اگوی محض در دوران دوم اندیشه اش هوسـرل در جلـد اول ایـده هـا (م ١٩٠٧)١ اظهـار مـی دارد کـه کانـت در بعضــی از تفکراتش در سنجش خـرد نـاب از پـیش و بـه وضـوح براسـاس مبـادی پدیدارشناسـانه حرکت کرده است زیرا در فلسفه استعلایی ، مفاهیم ذهنی که توسط کانت استفاده شده به سادگی و صرفا براساس اصالت روان شناسی قابل تفسیر نیست .
چگونه کل این بازی که در حلـول زنـدگی آگـاهی جریـان دارد مـی / تواند معنایی عینی کسب کند؟ دکارت می خواست این مسئله را با توسل به صدق خـدا حل کند، اما به دلیل تناقض موجود در این مسـئله و عـدم درک معنـای حقیقـی اپوخـه استعلایی و تقلیل به اگوی محض از جانب دکـارت ، هوسـرل اعـلام کـرد کـه دکـارت هرگز از من طبیعی گذر نکرده است در حالیکه سوژه یـا مـن مطلـق اسـتعلایی هوسـرل اولا «سوژه ای خود بسنده است و برای بنیـاد کـردن وجـودش نیازمنـد بـه هـیچ چیـزی نیست و ثانیا ادراک این سوژه از خودش مادام که این ادراک است یک مطلق اسـت و مطلق باقی می ماند، یعنی عبارت است از یـک چیـزی کـه فـی نفسـه همـانی اسـت کـه هست ، چیزی که می توانم توسط آن به مثابه معیاری نهایی ، معنایی را که باید و شـاید از بودن مسـتفاد شـود ارزیـابی کـنم ."