چکیده:
در برخی از آثار افلاطون، همچون دفاعیه، کریتون و فایدون، موضوع مرگ ملموستر از زندگی است؛ ولی آنجا که زندگی مطرح است، غایت سعادتمند شدن انسان را در بطن خود دارد؛ سعادتی که آدمی از طریق کسب فضائل بدان نائل میآید. منظور افلاطون از «فضیلت» که به «سعادتمندی انسان» در زندگانی و پس از مرگ منجر میشود، چیست؟ مقاله بخشی از پاسخ این پرسش را در رسالة آلکیبیادس و بخش دیگر آن را در فیلبس جسته است.به طور کلی نزد افلاطون، دانایی و تامل دربارة حقیقت، جدا از زندگی نیست و سعادت یا نیکبختی افراد و به تبع آن جامعه، به میزان آگاهی به فضیلت و دانایی آنان نسبت به حقیقت بستگی دارد. از این رو ماهیت انسان در رسالة آلکیبیادس بررسی شده است که مطابق آن اختلاف انسانها در بودنها و هستها نیست بلکه اختلافشان در شدنها و چیستیهاست. انسانها در نحوة پرورش و میزان تلاش در تهذیب و خودشناسی متفاوتاند ولی همه سعادت را میجویند و از این منظر به لحاظ روحی با یکدیگر مرتبطاند. رسالة فیلبس به «خیر»، «زیبایی» و مناسبات این دو با «لذت» اختصاص دارد. نتیجهای که از برداشت افلاطون دربارة «سعادتمندی انسان» میتوان گرفت، این است که زندگی، تحقق تطابق عالم مرئی محسوس با کمال مثل معقول است که در آن همه چیز بر اساس خیر مطلق تنظیم میشود. زندگی بودن نیست، «شدن» و «صیرورت» است.
خلاصه ماشینی:
فضائل اصلی كه داشتن آن برای هر انسان خواهانِ زندگی سعادتمندانه ضروری است، عبارتاند از: 1) حكمت و فرزانگي (sophia)، كه با بخش خردمندي روح مرتبط است؛ 14 این نکته قابل ذکر است که در آثار افلاطون همه جا فلسفه به معنای «حكمت» مد نظر قرار میگیرد و «فلسفه» به تعبير متأخر آن، جايي ندارد.
بدين منظور سقراط بحث را با نام خداي لذت (Aphrodite) 21 آغاز و پيشنهاد ميكند كه در وهلة اول دربارة اشكال و انواع لذت در زندگي بحث شود تا معلوم گردد كه آيا مقصود از آن هوي و هوس است يا خويشتنداري، يا دلبستگي به اميدهاي واهي، يا احساس لذتي كه خردمند از تدبير و خرد خود دارد؟ در نهايت، وقتي مشخص ميشود كه لذت كثير است و معاني مختلفي دارد و در مقابلِ حقيقت واحد قرار دارد، بين آنها سنجش و مقایسهای صورت میگیرد (Phile .
در رسالة خارميدس (Charmides)، افلاطون معناي خويشتنداري را با خودشناسي يا شناختنِ خود يكسان ميداند و با كسي كه کتیبة حکشده با عبارت «خودت را بشناس» را به معبد دلفي وقف كردهاست، همداستان ميشود و ميگويد: «واقف خواستهاست كه مردمان آن را درود و خطابي-به جاي «شادباش»- از جانب خدا به واردان معبد بدانند، و علت اينكه «شادباش» نوشته نشده، اين است كه معتقد بود كه آنچه خدايان و آدميان هركسي را بايد به داشتن آن ترغيب كنند، شادي نيست بلكه «خويشتنداري» است» (افلاطون، دورة آثار، ج1: 206).