چکیده:
با تجدید چاپ کتاب ادیان و مکتبهای فلسفی هند اثر داریوش شایگان در سال ۱۳۹۴ ـ یعنی حدود پنجاه سال پس از انتشار چاپ اول کتاب در سال ۱۳۴۶ـ پرداختن به اینکه، مختصرا، از آن زمان چه تغییراتی در مطالعه هند و ادیان آن رخ داده، ضروری به نظر میرسد. هدف این نوشته نشان دادن گوشهای از این تغییرات است، که از این کتاب غایب است و به طور غیرمستقیم مطرح کردن این پرسش، که چرا پس از نگارش این کتاب هنوز این تغییرات به شکل آثار مکتوب در محیط علمی ایران منعکس نگردیده است.
خلاصه ماشینی:
هدف از نگارش این نقدنامه نشان دادن مثالهایی از تغییر برخی دیدگاههای مکاتب هندی و پرسش این سؤال است که چرا تغییرات مورد بحث در محیط علمی ـ پژوهشی ایران ، نمودی نیافته و تنها مرجع مطالعاتی در موضوع هندشناسی چیزی جز اثر تحقیقی نیم قرن قبل نیست؟ آیا نیازی به آثار روزآمد در مطالعات هندشناسانه وجود ندارد؟ داریوش شایگان در اثر هندشناسانۀ خود به بحث دربارۀ ادیان و فلسفههای حوزۀ جغرافیایی هند میپردازد.
مطالعات و نوشتههای ابوریحان بیرونی در تحقیق ماللهند را میتوان به عنوان یکی از اولین آثار هندشناسی معرفی کرد، که بهگونهای نظاممند جامعه، فرهنگ، و دین مردم هند را مورد بحث و بررسی قرار داده است، که بیانگر شناخت غیرمستقیم ابوریحان بیرونی از فرهنگ ساکنان شبه قارۀ هند است و این درحالی است که علم هندشناسی درغرب ، از حدود قرن هفدهم آغاز گردیده، و از این تاریخ پژوهشگران غربی توانستهاند آثاری درمورد فرهنگ و تمدن هند تولید نمایند و درک نظام فرهنگی هند را تا حدودی امکانپذیر کنند.
این دیدگاه پسامدرن به مطالعات مختلف علمی موجب شده تا امروزه دینپژوهی جدیدی در غرب شکل گیرد و نتایجی واقعگرایانهتر را به همراه آورد تا شناخت ادیان و مکتبهای فلسفی هند را نیز چون سایر ادیان و مکاتب شرقی، به صورتی واقعنمایانهتر از گذشته امکانپذیر سازد و ازاینرو باید هندشناسان ایرانی به یک بازنگری اساسی در این رشته اهتمام ورزند، که قطعا دارای نتایجی متفاوت با نتایج هندشناسی شایگان در ۵۰ سال پیش خواهد بود؛ این پیشنهاد در مورد همۀ آثار علمی ـ پژوهشی مصداق دارد.