خلاصه ماشینی:
در اینجا سخن خود را در چهار محور عمده، که به گمان من از رایجترین خوانشهای نادرست از فلسفۀ وی است، پیش میبرم: اهمیت نظریۀ گشتالت در اعتقاد وی به ناپیوستگی در تاریخ علم و تأکید بر اینکه وی یک برونگراست، و اینکه دیدگاه معرفتشناسانۀ وی بهغایت اصیل و انقلابی است و در نهایت قرائت تجویزی یا توصیفی از اندیشههای کوهن.
اول اینکه استفاده از نظریۀ گشتالت، به تصریح خود کوهن۲ و به تأکید سایر محققان۳، مبنای کوهن برای اعتقاد به ناپیوستگی در سیر تحول علم نبوده است و حداکثر میتوان گفت استفاده از این نظریه بیشتر حکم تمثیل برای تقریب به ذهن را دارد.
۴ از طرفی جنبۀ تطوری۵ در کنار وجه انقلابی۶ تحول علم۷، که کوهن به اقتفای کوایره به آن معتقد است، نیز مؤید این مطلب است که مبنای کوهن برای اعتقاد به گسست و ناپیوستگی نظریۀ گشتالت نیست، بلکه از آن بیشتر بر وجه تمثیل استفاده میکند.
اگر هیچ یک از موارد فوق، نشان از نوعی پیوستگی ندارد و اعتقاد به گسست افراطی را زیر سؤال نمیبرد،۱۰ پس چه چیزی ممکن است باور به گسست را، اگر طرد نکند، لااقل از قطعی بودن آن در تمام دورهها بکاهد؟ اگر مدعی در این زمینه ساکت باشد، ادعای وی «نقدناپذیر» و «محافظهکارانه» خواهد بود و سرانجام به نوعی جزماندیشی میانجامد؛ این در حالی است که اتفاقا خود کوهن مواردی مشابه فوق را جزو ملاکهای ناپیوستگی میداند۱۱ و در جبهۀ مقابل نیز مورخین برجستهای مثل دوئم و راندال و کرومبی، همگی بر اساس همین ملاکها و معیارها، شواهد پیوستگی را در تاریخ علم جستجو میکردند.