چکیده:
این مقاله به شناسایی بنیادهای اساطیری و حماسی داستان دیوان مازندران در شاهنامه با توجه به پیشینه آنها در متون اوستایی، پهلوی، سغدی و ... میپردازد. نخستین سرچشمههای اساطیری و حماسی دیوان مازندران در متون اوستایی و پهلوی است. در این متون دیوان مازندران در دو ساختار مینوی و انسانگونه ظاهر شده و در برابر اهورامزدا، ایزدان و انسانها قرار میگیرند. اما داستانی مستقل در کتاب نهم دینکرد آمده که چارچوب حماسی داستان دیوان مازندران را بوجود آورده است. در این داستان دیوان مازندران انسانهایی غول پیکرند که در برابر فریدون قرار میگیرند و این روایت به گزارش نخست کوشنامه منتقل میشود. انسانهای غولپیکر در گزارش دینکرد و کوشنامه با گذر از داستانهای نریمان و دیوان مغرب، سام و نره دیوان مازندران و رستمنامه سغدی دارای گوهر اهریمنی شده و به دیوانی از تبار اهریمن با نیروهای جادویی و کردارهای فرابشری دگرگون میشوند. در پایان داستان دیوان مازندران پس از اسطورهزدایی به گزارش دوم کوشنامه انتقال مییابد.
This article seeks to identify the epic and mythological foundations of the story of the Beasts of Mazandaran in Shahnameh with particular attention to their records in Avestan، Pahlavi، Soghdi and other texts. The very first epic and mythological origin of this story is in the Avestan and Pahlavi texts. In these texts، the beasts appear in two divine and manlike structures and stand against Ahuramazda، deities and men. However، in the ninth book of Dinkard، an independent story makes the epic framework of the story of Beasts of Mazandaran. In this story، beasts are gigantic men who stand against Feraydun . This narration is conveyed to the first report in Koushnameh. These gigantic men in the report of Dinkard and Koushnameh having passed through the stories of Nariman and Maghreb Beasts، Sam and Nareh beasts of Mazandaran and Soghdi Rostamnameh acquire demonic nature and transform into demonic beasts with magic forces and superhuman deeds. In the end، the story of beasts of Mazandaran after being demythologized is conveyed to the second report of Koushnameh
خلاصه ماشینی:
همچنین داستانی مستقل درباره نبرد فریدون با مازندرانی ها در کتاب نهم دینکرد آمده که به عنوان سرچشمه بنیادی داستان دیوان مازندران در شاهنامه مورد بررسی قرار می گیرد:Bundahis) 1- گزارش دینکرد در متون پهلوی اندک اشاره هایی به دیوان مازندران شده که ادامه همان تفکر موجود در متون اوستایی است؛ یعنی آنها موجوداتی مینوی هستند که سروش آنها را می زند و نابود می کند با موجوداتی انسان گونه اند که دو سوم آنها توسط پادشاهانی همچون هوشنگ، تهمورث و جمشید از میان می روند.
اگرچه روایت فردوسی نیز می تواند با گذر از واسطه هایی همچون نبرد نریمان با دیوان مغرب در بهمن نامه، نبرد سام یا دیوان مازندران در شاهنامه و نبرد رستم و دیوان در متن سغدی روایتی دیگر از گزارش دینکرد باشد در کوش نامه رابطه منطقی میان گزارش دوم با بخش های پیشین و پسین وجود ندارد، زیرا پیش از این گزارش، سخن درباره عاشق شدن گوش بر دختر خود، کشتن او، فراخواندن مردم به بت پرستی و دوران پادشاهی آرمانی کوش است و پس از این گزارش، سخن از ادعای خدایی کوش بمیان می آید؛ بنابراین با حذف داستان کی کاووس و مازندران روال داستان منطقی تر و استوارتر می شود؛ یعنی کوش در دوران پادشاهی آرمانی خود که از درد و بیماری و پیری نشانی نیست بر همه گیتی فرمان می راند، به دستور و رایزن نیازی ندارد و همه فرمانبردار او می شوند تا اینکه از بر او چیره می گردد و ادعای خدایی می کند.