چکیده:
امروزه علم و دانش به دلیل ارزش آن و یا به دلیل تاثیراتی که در کلیهی عرصههای زندگی انسان بر جای گذاشته، اهمیت زیادی یافته است. سوال اصلی در این پژوهش آن است که آیا رابطهای میان ارتباطات علمی و خوداثربخشی در میان دانشجویان وجود دارد یا خیر؟ جامعهی آماری این پژوهش را کلیهی دانشجویان دو دانشگاه دولتی شاهد و دانشگاه تهران، که در سال 1389 برای تحصیلات عالی پذیرفته شدهاند، تشکیل میدهد. حجم نمونه بر اساس فرمول کوکران، معادل 360 نفر حاصل شد که از دانشکدههای مختلف دو دانشگاه شاهد و تهران متناسب با تعداد کلی هر یک از آنها تعیین گردید؛ سپس ابزار پرسشنامه به شکل تصادفی در اختیار پاسخگویان قرار گرفت، که با استفاده از نرمافزار SPSS تجزیه و تحلیل شدند. دادهها حاکی از میزان نسبتا پایین ارتباطات علمی و سطح متوسط خوداثربخشی شخصی و دانشگاهی در دو دانشگاه است؛ اگر چه میزان هر دو متغیر در دانشگاه شاهد کمتر از دانشگاه تهران بود. همچنین نتایج حاصل از آزمون پیرسون نشان داد که ارتباطی معنادار میان ارتباطات علمی و میزان خوداثربخشی شخصی و دانشگاهی در میان دانشجویان وجود دارد.
خلاصه ماشینی:
از جمله محیطهایی هستند که امکان گسترش روابط و تعاملات علمی را در فضایی وسیع و برای گروههای بزرگی از مردم به ویژه دانشجویان، فراهم ساختهاند: دانشجویان در محیطهای دانشگاهی، میآموزند تا در کنار رقابت با یکدیگر، از طریق همکاری و کمک به یکدیگر، تکالیف درسی خود را به انجام برسانند؛ در واقع ساختار انتظارات درسی در محیطهای دانشگاهی، به گونهای است که دانشجویان را وادار یا ترغیب به تعامل با دیگر همکلاسیها میسازد؛ در نتیجه ارتباطات علمی، یادگیری را در دانشجویان تحت تأثیر قرار میدهد؛ در واقع کار کردن با دیگران میتواند منجر به عملکرد بهتر و بهرهوری بیشتر دانشجویان گردد.
این پژوهش در پی تلاش برای دستیابی به پاسخ این سؤال است که میزان ارتباطات علمی دانشجویان در دانشگاههای شهر تهران به چه میزان است؟ آیا این ارتباطات علمی، بر خوداثربخشی آنان تأثیر میگذارد یا خیر؟ به عبارت دیگر، آیا تحصیل در دانشگاههای کشور، میتواند قدرت دانشجویان را در انجام امور شخصی در درون دانشگاه و همچنین در محیط خارج از آن ارتقاء داده و منجر به تقویت باور آنها در زمینهی حل مسائل فردی یا جمعی جامعه گردد؟ مبانی نظری پژوهش در جامعهشناسی علم، رویکردهای مختلفی وجود دارند که هر یک به نوعی به رابطهی میان علم و جامعه پرداختهاند.
این دیدگاه چنین استدلال میکند که اگر چه دانش تحول و مهارتهای پایه برای اجرای عملکردهای ما لازماند اما کافی نمیباشند؛ بنابراین این رویکرد بر این باور است که سازمانبندی ساختاری و اجتماعی محیط آموزشی، بر احساس خوداثربخشی دانشگاهی دانشجویان تأثیر میگذارد و در مرحلهی دوم، این capabilities self-referential احساس خوداثربخشی، تلاش علمی و عملکرد دانشجویان را تحت تأثیر قرار میدهد (قاضیطباطبایی و مرجایی، 1378: 3).