چکیده:
در توضیح شخصیت زن در داستان های معاصر ایران گلشیری چنین می گوید:«در بخشی از تصوف ما، آنچه موجود است، جلوه خداست و برای همین در بخشی از تصوف نخست به این چیزی که موجود است توجه می کنند و بعد توجه به زیبا رویان دارند که آنها را تجلی خداوند می دانند. با این همه در فرزهنگ ما،آن جهان را می بینند واین شیء موجود، زندگی موجود، رن موجود دیده نمی شود.در کارهای هدایت،رن موجود دیده نمی شود. در کارهای ساعدی ما بیشتر با پیرزن روبرو هستیم، با مادر ، یا در کارهای صادقی باز همین حالت را می بینیم... چون در ذهن ما تثبیت شده است و سعی نکرده ایم این ساختار را بشکنیم و ساختاری دیگر را جانشین آن کنیم. مثلا در مسئله زن، در تقابل صنم بانو ومینا، ما باید برگردیم به مینا ؛ ابراهیم به غرب می رود و دوباره به شرق بر می گردد... یعنی پاسخی به فرهنگ خودمان دادن، که برگردیم و ارزش بگذاریم بر معانی موجود...»
خلاصه ماشینی:
"( گلشیری، 1380، ص 810)» در توضیح شخصیت زن در داستان های معاصر ایران گلشیری چنین می گوید: « در بخشی از تصوف ما، آنچه موجود است، جلوه خداست و برای همین در بخشی از تصوف [نخست] به این چیزی که موجود است توجه می کنند و بعد توجه به زیبارویان دارند که آنها را تجلی خداوند می دانند … با این همه در فرهنگ ما، آن جهان را می بینند و این شیء موجود، زندگی موجود، زن موجود دیده نمی شود… در کارهای هدایت، زن موجود دیده نمی شود… در کارهای ساعدی ما بیشتر با پیرزن روبرو هستیم، با مادر، یا در [کارهای] صادقی باز همین حالت را می بینیم… چون در ذهن ما تثبیت شده است و سعی نکرده ایم این ساختار را بشکنیم و ساختاری دیگر را جانشین آن کنیم.
(گلشیری، 1372، ص65 )» و از آن جا که نشستن برای زیبا کردن زندکی در آینده ای دور کفران نعمت این لحظه است (گلشیری، 1380، ص 804)، پس ابراهیم تصمیم بر بازگشت به خود می گیرد تا خردگرایانه در یابد لحظات موجود زندگی را، و بنویسدشان تا ازلی-ابدی شان کند: « مینا گفت: دیدی؟… گفتم بله… بر لبه ای از کف اتاقشان [پس از انفجار] مانده بود، گلدان هنوز بود… با تمام سنگینی یک گلدان بزرگ و سبز و کنگره دار ایستاده بود… مینا همیشه می گوید: به خاطر آن گلدان هم شده باید بنویسی…( گلشیری، 1372، ص96)» درداستان آینه های دردار خواننده با مثلث عشقی ابراهیم-صنم-مینا روبه روست."