چکیده:
«برهان وجودی» برهانی در اثبات وجود خداست که نه بر اساس هیچ موجود خارجی و یا بعضی ویژگیهای آنان، بلکه تنها برپایۀ «مفهوم» یا «تعریفِ» ذهنیِ خدا، وجود او را در عالم خارج اثبات میکند. سنت آنسلم (1033 - 1109) نخستین کسی است که در فلسفۀ غرب، چنین برهانی را در اثبات وجود خدا ابداع کرده است. اما در فلسفۀ اسلامی نیز حکیمانی بودهاند که بدون اطلاع از فلسفۀ غرب، برهانی را به همان سبک «برهان وجودی» اقامه کردهاند. اگر تقریر فارابی را از برهانی که در بعضی آثارش آورده است، بتوانیم با قطعیت، از مصادیق «برهان وجودی» بدانیم، وی را باید مقدم بر آنسلم، نخستین مبتکر این برهان در جهان فلسفه دانست. اما ملّا محمد مهدی نراقی و غروی اصفهانی براهینی اقامه کردهاند که دقیقاً از مصادیق «برهان وجودی» است. بنا بر تعریفهای مختلفی که از خدا ارائه میشود، این برهان نیز تقریرهایی گوناگون مییابد. یکی از این تقریرها بر اساس تعریف خدا به عنوان «واجبالوجود» اقامه میشود که تقریر این سه حکیم، به ویژه نراقی و غروی مبتنی بر آن است. این مقاله به معرفی و بررسیِ برهان این سه حکیم مسلمان میپردازد.
خلاصه ماشینی:
از سوی دیگر، فیلسوفان مسلمان هم نسبت به این نوع از برهان اثبات وجود خدا، یکسره خالیالذهن نبوده و یا از کنار آن بیتفاوت نگذشتهاند: بعضی از آنان (مانند فارابی، محمد مهدی نراقی، و غروی اصفهانی) به ابتکار خود و بیاطلاع از فلسفه و آرای غربیان، برهانی را با ویژگیهای اصلی «برهان وجودی» ـ که همان استدلال از مفهوم یا تعریف خدا به وجودِ خارجیِ او است ـ اقامه کردهاند و برخی دیگر با اطلاع از براهین و تقریرهای آنان، نسبت به آن موضعگیری کرده و همانند غربیان به دو گروه موافق و مخالف «برهان وجودی» تقسیم شدهاند؛ علامه محمد تقی جعفری و دکتر مهدی حائری یزدی از موافقان این برهاناند و علامه طباطبایی، شهید مطهری و استاد جوادی آملی در زمرۀ مخالفان آن قرار دارند.
5 این ادعا که فارابی «تنها» فیلسوف مسلمان در اقامۀ چنین برهانی است، درست نیست، زیرا همان طور که خواهیم دید حکیمان مسلمان دیگری مانند محقق نراقی و غروی اصفهانی به صراحت، برهان وجودی اقامه کردهاند، هرچند نام خاصی بر برهان خود نگذاشتند؛ البته اگر حقیقتاً عبارات فارابی دلالت بر برهان وجودی کند، او در طرح این برهان بر دیگر فیلسوفان مسلمان و حتی بر نخستین مؤسس برهان وجودی در غرب، یعنی سنت آنسلم هم تقدم داشته است.
ب) اما اگر منظور از «محال»، «محال منطقی» باشد، به این معنا که اگر واجبالوجود بالذات، وجود نداشته باشد، تناقض منطقی لازم میآید، در این صورت میتوان گفت که عبارت فارابی، نشان از برهانی وجودی دارد، زیرا ادعای اصلیِ این برهان همین است که فرضِ عدم خدا (ذات کامل یا واجبالوجود) به تناقض منطقی میانجامد، چرا که با تعریف خدا منافات دارد، یعنی مستلزم این است که ذات کامل، کامل نباشد یا واجبالوجود، واجبالوجود نباشد، بلکه ممکنالوجود یا ممتنعالوجود باشد، و تمام اینها تناقضآمیز است.