چکیده:
آنچه در این نوشتار مورد بحث است تعیین برتری یا تقدم عقل بر قلب یا عقلانیت بر عشق نیست بلکه یافتن پاسخ این مسئله است که به راستی سهم عقل و معرفت عقلانی در دریافت شهودات عرفانی تا چه اندازه است؟ و از نظرگاه ابن عربی افق شناسایی معرفت عقلانی تا کجاست؟ آیا از آنجایی که عرفان ساحت مقدس کشف و شهود باطنی است دیگر مجالی برای جولان کمیت عقل هم باقی می ماند؟ و، مهم تر از همه، اینکه نقاط اشتراک یا افتراق متعلق و معنای عقل و معرفت عقلانی در نزد موافقان و مخالفان آن چگونه تعریف شده است؟ لازم به ذکر است در نوشتار حاضر، ضمن التفات به این نکته که معرفت عقلانی متفاوت از عقل است، آنجا که از عقل سخن به میان آمده، معرفت حاصل از آن مورد نظر است و، از این رو، معرفت عقلانی بدین معنا لحاظ گردیده است.
خلاصه ماشینی:
"به گمان قوی، اگر ابنعربی تفکر را برای معرفت خاص اولیا مضر میبیند 1 یا معتقد میشود که کتاب او محل بیان ادلة عقلی نیست تنها به این سبب که این کتاب بر مبنای شرع و اعطای کشف و شهود بنا شده است اما عقول از ادراک امر، آنچنانکه شرع شهادت میدهد، قاصرند 2 (ابنعربی، بیتا: 4/19)، ناظر به این به طوری که مینویسد: «اگر کسی قبلا اهل فکر و نظر بود و سپس به جرگة اهل معرفت پیوسته باشد رسوباتی که از همان شیوة تفکر عقلی در جانش وجود دارد مانع به کمال رسیدنش میشود و عارف کاملی نخواهد شد».
نکتة دیگر اینکه قرآن و روایات در موارد متعددی عقل را همان دل (قلب) دانسته، در کلام بزرگان عرفان و فلسفة الهی، همچون ابنترکه و صدرا، نیز معرفت نظری را میتوان بذر و مادة مشاهده و مکاشفه دانست، به این معنا که طی طریق شهود و عبور از حجب نورانی و ظلمانی از عهده کسی که عالم به احکام شرع و عارف به موازین حکمت نظری نباشد خارج است و به طور غالب بدون به کار انداختن قوة نظری و علمالیقین نمی توان به عینالیقین و حقالیقین دست یافت."