چکیده:
در گذشتههای دور بومی بودن مدیریت روستا مورد توجه بزرگ مالکان و خرده مالکان بوده است. در جریان اصلاحات ارضی دهه چهل و حذف بزرگ مالکان از عرصههای روستایی، اختیارات مدیریت بومی و سنتی روستا هم به ناچیزترین سطح خود میرسد و جریان دولتی شدن آن هم روزبه روز افزایش یافت و در نتیجه دست روستاییان از مشارکت در تصمیمگیری برای اداره امور داخلی روستاهای خود کوتاهتر شد. این روند در قالبهای جدیدی مانند شورای اسلامی روستا و دهیاریها تا به امروز هم تداوم یافته است. در این مقاله اهمیت موضوع مدیریت روستایی بررسی و عدم توجه به آن مانعی مهم در امر توسعه تلقی شده است. هرگونه طراحی برای نظام مدیریت روستایی باید مبتنی بر اعتماد و اعتقادات مردم روستایی باشد.
In far past، the local management of rural areas was considered by large and small land owners. During the land reform of 1960s and the removal of large landowners from rural scene، the authority and responsibility of local and traditional management reached to its minimum level، and govenmentalization of rural areas increased rapidly. Consequently، rural people participation in decision making was declined considerably. This has continued to the present time in the new forms of Islamic Rural Councils and Village Assistance Offices.
In this study the importance of rural management was discussed and its ignorance considered as a barrier to development. Any design of rural management system should be based on trust and beliefs of rural people.
خلاصه ماشینی:
"مدیریت روستا، آسیب شناسی مدیریت روستایی ،شوراهای اسلامی روستایی * مقدمه اگر پذیرفته شودکه منابع طبیعی منحصر به فرد این سرزمین ، و به ویژه منابع پایة تولید درکشاورزی (یعنی زمین ، آب ، جنگل ، مرتع و آبخیز و مانند این ها) در محدوده و در حریم حوزه های روستائی ، کلا بر مبنای قوانین رسمی و موازین شرعی و عرفی برای - تولید محصولات کشاورزی در اختیار روستائیان این سرزمین است ، آن گاه بلادرنگ می توان این پرسش را مطرح کردکه به خصوص در عصر انفجار اطلاعات و ارتباطات و دراین دهکدة جهانی درآستانة قرن ۲۱،آیا پذیرفتنی است که روستاها و منابع بالفعل و بالقوه موجود درآن ها و نیز، دارائی های محصور در محدوده و در حریم آن ها، به سادگی به روستائیانی سپرده شود که هنوز هم مثل اعصار و قرون پیشین ، این منابع عظیم را مورد استفادة مضاعف و بی رویه و ای بسا خودسرانة خود قرار داده و تدریجا به هدر بدهند؟ و باز هم این که با در نظرگرفتن مصالح و منافع جامعة بزرگ در حال و آینده ، آیا نهادهای مردمی و ارگان های حکومتی وکارگزاری های دولتی برای ادارة امور روستاها و به عبارتی ، مدیریت این سرمایه های حیاتی جامعة بزرگ ایرانی احساس تعهد و تکلیف و وظیفه مندی نمی کنند؟ و اگر می کنند، چرا ریشة مدیریت بومی روستاها و منابع مستعد و موجود درآن ها، این چنین در حال خشکیدن و به حال خود رها شده اند؟!(٣،١٣٨٩) آیا هنوز هم تصور می شودکه نظام های ابداعی غیرعرفی و غیربومی ولی قانونی و ساری و جاری فعلی می توانند و یا خواهند توانست نقش اصیل تشکل های مقامی مانند «معتمد محلی » و«ریش سفیدی » و یاکدخدائی و دهبانی را در روستاها بر عهده بگیرند؟ که اگر به رغم همة نا به سامانی های موجود، هنوز هم چنین تصوری وجود دارد، مروری اجمالی برپیشینة نطام مدیریت «کدخدائی روستا»، در این مبحث کارساز می نمایاند."