چکیده:
« تمثیل نفس - بدن » همواره در حکمت و فلسفه برای تبیین « فعل خداوند » و رابطه حق با
مخلوقات به کار رفته است. در این تمثیل، نفس به مثابه مثال خداوند تلقّی می شود و از آن
پاسخ هایی درخور برای برخی پرسش های مربوط به حوزه الهیات و متافیزیک استنتاج
می گردد. در این مثال، «وحدت ظلی نفس» به مثابه الگویی برای فهم آفرینش و خالقیت و
فاعلیت خداوند به کار می آید. در فلسفه اسلامی، رویکرد صدرالمتالهین به این مفهوم آن را
روشن تر و سازنده تر کرده است.
این مقاله مسائلی از قبیل تعریف هنر، راز نامیرایی هنر، فطری بودن گرایش آدمی به
هنر و نیز معنای خلاقیت هنری را - که در فلسفه هنر، مهم اند – با تمثیل فوق پی
می جوید. این تمثیل در «علم النفس» می تواند راهی برای فهم معنا و نیز ارائه راه حل هایی
برای این مسائل بیابد . نفس انسانی، این جوهر مجرّد، در حوزه قوا و ادراک و فعل خود
همانند خداوند به خلاقیت مدام مشغول است . جلوه های این خلاقیت در عرصه هنر
چشم گیرترند. دلالت های این نظریه در عرصه هنر، معنای خلاقیت وجودی انسان را
روشن تر می کند، راز زیست و تجربه هنری وی را آشکار می سازد، معنای «وحدت در عین
کثرت» و «کثرت در عین وحدت» را تبیین می کند، مفهوم عمیق تری از «تمثل» و
«محاکات» را نشان می دهد و به تحلیل قدرت بی پایان نفس در خلق هنر می پردازد.
خلاصه ماشینی:
"کلید واژهها: نفس ، وحدت ظلی، تمثیل نفس ـ بدن، علـم الـنفس صـدرا، فلـسفه هنـر، خلاقیت هنری سرآغاز در الهیات موحدان، خداوند موجودی مجرد است ؛ یعنی مادی نیست ، زمان و مکان، شـکل ، حجم و اندازه و به تعبیر دیگر ماده و مدت و مقدار ندارد.
نفس بر بدن احاطه تام دارد و همین احاطه ، نشان و مثالی از احاطه خداوند بر عالم هستی است ، بی آنکه معنای تجرد محض متعال وی نفی یـا مخـدوش شـود.
نیز ایـن کـه نـسبت خداوند و جهان را نسبت نفس و بـدن بـدانیم ، وهمـی بـیش نیـست (همـان، ١٩٨١، ج٦، ص١٠٨ / همان، ١٣٨٠، صص ٦٥-٦٦).
نفس انسانی، مقامات و درجاتی متفاوت و نشئات پیشین و پسین دارد و در هر مقام و عالم ، دارای صورت خاص است (همان، ١٩٨١، ج٨، ص٣٤٣).
حتـی وقتـی مثلا چشم چیزی را میبیند، صورت حاصله در ماده یا در چشم منطبع نیست ، بلکه افاضـه فاعل نوری از عالم مثال است و صورتها در ماده، زمینه حـصول آن افاضـه را در نفـس فراهم میسازد (شیرازی، ١٣٧٥، ص٧٧).
در این «ابداع» غریب ، نفس مثال خداوند است که بدون هیچ مددی میآفریند و مبدعات «عالم امر» را خلق میکند و سپس از ایـن مسیر، «عالم خلق » را هم میآفرینـد.
در نسبت با کمالات ثانویه ای که معلول نفس اند و نفس با علم حضوری به آنها عـالم اسـت ، فاعل بالتجلی است (همان / نیز: شیرازی، ١٩٨١، ج٢، ص٢٢٥)."