چکیده:
شکل چهارم قیاس حملی که به شکل جالینوسی مشهور گشته، نزد ارسطو رسمیت نداشته و به طور مستقل، از آن یاد نشده است. این رویداد، منطق دانان را واداشته تا در این باره کاوش کرده و سر کار ارسطو را بازیابند. در این میان برخی ارسطوشناسان غربی بر این باورند که معیار و ملاکی که ارسطو بر پایه آن اشکال قیاسی را شمارش کرده است، جز سه شکل به ارمغان نیاورده و شکل چهارم از اساس در آن نمی گنجد. آنها با این تحلیل، ملاک هایی به ارسطو نسبت داده اند که جز سه شکل قیاسی، بیرون نمی دهد. چرایی نپرداختن ارسطو به شکل چهارم در میان منطق دانان مسلمان نیز دنبال شده است. ایشان آن هنگام که منطق در دوران ترجمه و شرح به سر می برد، به پیروی از ارسطو، از پرداختن به شکل چهارم چشم پوشی می کردند اما این نپرداختن، نه با این توجیه بود که ملاک ارسطو، از زایش چنین شکلی ناتوان بوده است، بلکه از آن روی بود که شکل چهارم را غیرطبیعی و ناموزون دانسته و این امر را دلیل نپرداختن ارسطو ارزیابی می کردند. این نوشتار بر آن است تا با نقد و بررسی دیدگاه ارسطوشناسان غربی، بر همسان بودن ملاک ارسطو با دیگر منطق دانان پس از وی که به بازشناسی شکل چهارم پرداختند، پای فشارد و از سویی بر توجیه منطق دانان مسلمان برای نپرداختن ارسطو، خرده گرفته و کار آنها را در بی توجهی و واپس زدن شکل چهارم نابجا شمارد.
The fourth figure of categorical syllogism known as Galen's figure was not presented by Aristotle. This has prompted logicians to launch investigations to find out why Aristotle has ignored it. Some Western Aristotelian scholars believe the standard on the basis of which Aristotle has divided syllogistic figures does not produce anything more other than the three syllogistic figures. They have attributed to Aristotle some criteria which do not result but in three syllogistic figures. The question why Aristotle has not dealt with the fourth figure has also been attended by Muslim logicians. Following Aristotle they did not deal with the fourth figure when logic was experiencing its translation and commentary phase، but they did so not because Aristotle's standard could not produce such a form but because they thought Aristotle ignored the fourth figure for according to him it was unnatural and disharmonious. This article critically assesses the opinion expressed by Western Aristotelian scholars and lays stress on the fact that Aristotle's standard is the same as that of the later logicians who treated that question of the fourth figure. It also objects to the justification put forth by Muslim logicians for not paying attention to the fourth figure.
خلاصه ماشینی:
"اثبات این سخن به چند مقدمه نیازمند است: مقدمه اول: اگر پذیرفته شود که ملاک ارسطو در بازشماری اشکال، وسعت حد وسط در مقایسه با دو حد دیگر است، میبایست این اصل نیز پذیرفته شود که «در هر قضیه باید محمول منطقا أعم از موضوع باشد»؛ بر این اساس در فرض أعم بودن حد وسط از اصغر و أخص بودن از اکبر، باید حد وسط محمول در صغری و موضوع در کبری قرار گیرد و اگر به عکس شد به همان نسبت جای حد وسط دگرگون میشود.
اما پرسش این است که آیا ارسطو به هنگام پرداختن به شکلها و ضربهای قیاسی، هماره چنین سخن میگوید و آیا میتوان از بخشهای دیگر وی در کتاب تحلیلات اولی، چشم پوشید و تنها به چنین شواهدی بسنده کرد؟ آشکارا گفته شد که در سخنان ارسطو، قرائنی بر دیدگاه دیوید راس نیز یافت میشد که در آن به گونهای سخن گفته که گویا رابطه أعم و أخصی حد وسط را با دیگر حدود مقایسه میکند و افزون بر آن میتوان گفت برای ملاک وضعیت و جایگاه حد وسط که دیدگاه برگزیده این نوشتار است، شواهد پرشمارتری دیده میشود که همه نشان از پایبندی ارسطو به جایگاه حد وسط دارد و چنانکه گفته شد بدون نگاه به جایگاه حدود، نمیتوان به اشکال قیاسی دست یافت."