چکیده:
کتاب تاریخ بیداری ایرانیان نوشته ناظم الاسلام کرمانی با توجه به جایگاهی که در تاریخ نگاری جدید ایران دارد، علیرغم بررسی های مختلف هنوز شایان تامل و بررسی با رویکردهای جدید م یباشد. بر این اساس پژوهش حاضر بر این مسئله محوری تکیه دارد که، کتاب حاضر چه جایگاهی در تاریخ نگاری ایران دارد و آیا مورخ در ایجاد تحول در شیوه تاریخ نگاری سنتی ایران موفق بوده یا اینکه در تداوم همان سنت پیشین عمل کرده است؟ در این راستا محتوای کتاب به لحاظ شیوه طرح و پردازش مطالب از سوی محقق مورد بررسی قرار گرفته و با توجه به وجود مولفه هایی از قبیل موضوع محور بودن، داشتن اهداف تاریخ نگارانه و نیز توجه به مردم، می توان گفت که این کتاب رگه هایی از نوگرایی را در خود دارد. به ویژه موضوع محور بودن و نیز پرداختن مورخ به حرکت مردمی زمان خود، از نکات مهم و جالب توجه این کتاب می باشد. البته هر چند این کتاب نوعی گسست در تاریخ نگاری ایران در راستای نو شدن ایجاد کرد، اما بایستی گفت که نویسنده در کل
در بریدن کامل از سنتهای تاریخ نگاری پیشین ناتوان ماند.
Despite various surveys conducted on “Tarikh-e Bidari-ye Iranian” by Nazim Al Islam
Kermani, it should still be studied with new approaches due to its status in the modern
Iranian historiography. Therefore, this study attempts to focus on the key issue that
what the status of this book is in the Iranian historiography, and whether the historian
succeeded in the creation of evolution in the way of traditional Iranian historiography
or acted in continuation of that former tradition. In this regard, the plot of the book and
its content has been surveyed. Regarding to some components such as focusing on the
pivotal issue, historiographical goals and also the ordinary people, one can say that the
traces of the modern historiography can be seen in the book especially that the historian
pays to the ordinary people’s movement of his own time that is one of the most important
and remarkable points of the book. It should be noted that although this book created a
kind of gap between tradition and modern ways of Iranian historiography, author failed to
create a complete break with the traditions of former Iranian historiography.
خلاصه ماشینی:
"٤٢ در اینجا می تــوان گفت کــه مؤلف در قضاوت های خود دچار نوعی سطحی نگریســت یا اینکه در این چنین مــواردی به رعایت برخی ملاحظات پرداخته اســت ؛ زیرا امیراعظم هیچگاه مشــروطه خواه نبود و فردی مثل ناصرالملک هم نمی توانسته قلبا در پی تبدیل سلطنت باشد، هرچند که در ظاهر اینگونه وانمود می کرد اما در همراهی وی با مشــروطه خواهان میتوان گفت که اهداف قدرت طلبانه خاص خود را دنبال می کرد و این همراهی تا جائی بود که منافع وی را در دست یابی به قدرت تأمین کند وگرنه نظر او نســبت به مشــروطیت چیز دیگریســت ، چنانچه بعدا در اظهارات خود این امر را بروز می دهد و در این خصوص می توان چنین اســتدلال کرد «در پاســخ به انتقادات دو ســید از دستگاه حکومــت ، عین الدوله بار دیگر در صــدد خدعه و نیرنگ برآمد و ناصرالملک قراگزلو را که تحصیل کرده انگلستان و مردی دانشمند بود بر انگیخت تا نامه ای به طباطبائی بنویسد و چنین وانمود کند که به علت بی ســواد بودن اکثریت ملت ایران هنوز مشــروطه برای ایران زود است .
از سوی دیگر کتاب «تاریخ بیداری ایرانیان » با وجود داشتن این ویژگی های بارز و مهم نتوانسته آنطــور که مؤلف در نظر داشــته از تاریخ نگاری ســنتی به طور کامل فاصله بگیــرد که برای اثبات ایــن مدعــا می توان دلایلــی را بیان کرد: اول از همه باید به این موضوع توجه داشــته باشــیم که ناظم الاســلام خود فردی مشــروطه خواه بود بنابراین کتاب او هم نمی تواند بدون جهت گیری باشد و این روند هم در قبال ســلطنت طلبان و هم در قبال مشــروعه خواهان در کتاب او ملموس اســت ."