چکیده:
گزارندگی با سنت سخنوری نسبتی نزدیک دارد. از همان روزگار افلاطون و تکوّن اندیشة فلسفی، بر تمایز و استقلال برهان و سخنوری به منزلة دو صورت متفاوت از قیاس تأکید میشد. در عین حال به یمن تدقیق ارسطو در مناسبات میان این رهیافتها، مواردی از مشابهت زمینههای قرابت این دو عرصه فراهم شد. گزارندگی فلسفی در سدة بیستم ضمن توجه به اهمیت خطابه در مقولة فهم و نسبتش با زیستجهان آدمی، مترصد است سخنوری را از طریق مفهوم اصالتِ هیدگر، فراگیر بودنِ عنصرِ فهم در گادامر یا نظریة استعارة ریکور، در خود جای دهد و بدین ترتیب در کنار وجوه مشابه، نسبتِ چالشبرانگیز گزارندگی و سخنوری را برجسته سازد؛ گرچه در پذیرفتن آثار و تبعات ناشی از این استقلال نسبی مردد است.
خلاصه ماشینی:
گزارندگی فلسفی در سدة بیستم ضمن توجه به اهمیت خطابه در مقولۀ فهم و نسبتش با زیست جهان آدمی، مترصد است سخنوری را از طریق مفهوم اصالت هیدگر، فراگیر بودن عنصر فهم در گادامر یا نظریۀ استعارة ریکور، در خود جای دهد و بدین ترتیب در کنار وجوه مشابه ، نسبت چالش برانگیز گزارندگی و سخنوری را برجسته سازد؛ گرچه در پذیرفتن آثار و تبعات ناشی از این استقلال نسبی مردد است .
گزارندگی فلسفی سدة بیستم که عمیقا گره خورده به نام چهره های شاخصی چون مارتین هیدگر (١٩٧٦-١٨٨٩)، هانس گئورگ گادامر (٢٠٠٢-١٩٠٠) و پاول ریکور٦ (٢٠٠٥-١٩١٣) است ، در جست وجوی پاسخ به این پرسش است که اساسا فهم انسانی، در چه شرایطی تحقق مییابد و ازاین رو می توان دریافت که چرا در میان آن ها بررسی توانایی سخن گفتن انسان ، بسیار اهمیت دارد و بر چه مبنایی چندوچون تحقق یافتن سخن گفتن انسان ها در کانون توجه قرار میگیرد.
نقطۀ عزیمت در تأملات ناظر به گزارندگی این است که رتوریک (سخنوری) مبتنی بر امکانی پویا در انسان ها است (b١٣٥٥ ,Aristoteles, Rhetorik) که تنها عرصه های معینی را در بر نمیگیرد، بلکه به عنوان عملی که ناظر به زیست جهان آن ها است ، در همۀ قلمروهای زندگی حضور دارد.
هیدگر در این درس گفتار از یک سو به تعریف ارسطو از انسان رجوع میکند که بر مبنای آن انسان «جاندار دارندة لوگوس »١٥ است و با این ملاحظه آدمی «اساسا به سبب سخن گفتن تعریف میشود» (١٨ :١٩٢٤ ,Heidegger)؛ و از سوی دیگر ساز و نهاد سیاسی با یکدیگر بودن انسان ها (٤٧ :ibid) به عنوان «حیوان مدنی» برجسته میشود (b١٢٨٠ ,Aristoteles Politik).