چکیده:
موضوع این نوشتار، تحلیل نمادهای داستان هفت خان اسفندیار، بر اساس نظریّة فرآیند فردیّت یونگ است که در نظریّة تکاسطورة ژوزف کمپبل، نمود یافته است. کمپبل برای سفر قهرمانان اساطیری، به منظور دستیافتن به فردیّت، الگویی در نظر گرفته که از سه مرحلة اصلی عزیمت، تشرّف و بازگشت تشکیل شده است. در این مقاله، سفر اسفندیار در هفت خان با این الگو و مراحل خردتر آن سنجیده و نشان داده شده است. خودآگاهِ ایرانی در هیأت اسفندیار، در پی توران که ناخودآگاهِ اوست، به آن سرزمین سفر میکند. اسفندیار که نمادی از کهنالگوی قهرمان است، میکوشد تا با ناخودآگاهِ درون بوحدت برسد. او به یاری پیرِ فرزانه و امدادهای غیبی، نخست در هفت وادی، سایه را با خود همراه میکند و سپس با ورود به آستانِ تشرّف و غلبه بر نفسِ امّاره، با سه آنیمای درون بوحدت میرسد و با برکتی که از این سفر بدست میآورد، به سویِ جامعة خویش بازمیگردد تا با در دستگرفتنِ قدرتِ وعده داده شده از سویِخودآگاه، به اصلاح و تحوّل جامعه بپردازد. اینکه اسفندیار بعدها به رویارویی با رستم برمیخیزد و قدم در راه بیبازگشت میگذارد، بیانگر این واقعیّت است که در سفر مثالیش نتوانسته با ناخودآگاه بِیگانگی برسد. بیبهرگیِ او از فرایند فردیّت و سیر ناقص او در روندِ کمال، موجب میشود تا بر تخت شاهی ننشیند و در نیمة راه زندگی، جان بسپارد.
The subject matter of this research is the analysis of the symbols used in the story of the seven trials of Esfandyar based on the theory of individuation process by Jung which finds expression in Joseph campbell’s theory of monomyth. In order to attain individuation, Campbell has considered a pattern for mythic heroes’ journey consisting of three main stages of departure, initiation, and return. The journey of Esfandyar in seven trials is examined according to this pattern and its minor stages. The Persian consciousness portrayed in Esfandyar’s profile is after Touran which is his unconscious. He journeys to this land. He who is a symbol of archetypal hero, attempts to unite with his unconscious within. With the aid of a wise mentor and occult forces, first in the seven trials Esfandyar accompanies the shadow, and then upon initiation and overcoming the carnal soul with three animas within attains unity. With a blessing acquired from this journey he returns to his society to gain power promised from the consciousness to reform and improve the society. The fact that Esfandyar later confronts Rostam and steps on a way with no return states the fact that in his exemplified journey he could not have united with his unconscious. Denied of the individuation process, together with his incomplete quest to reach wholeness, is the reason why he could not ascend the throne and unfortunately perishes half way through life.
خلاصه ماشینی:
او به یاری پیر فرزانه و امدادهای غیبی، نخسـت در هفـت وادی، سایه را با خود هم راه میکند و سپس با ورود به آستان تشرف و غلبه بر نفس اماره ، با سه آنیمای درون بوحدت میرسد و با برکتی که از این سفر بدست مـیآورد، بـه سـوی جامعۀ خویش بازمیگردد تا با در دست گرفتن قدرت وعده داده شده از سویخودآگاه ، بـه اصلاح و تحول جامعه بپردازد.
در حقیقت ، این خودآگاه است که او را به رفتن وامی دارد: بـــــه مـــــردی شـــــوی در دم اژدهـــــا کنـــــی خـــــواهران را ز ترکـــــان رهـــــا ســــــپارم تــــــو را تــــــاج شاهنشــــــهی همـــان گـــنج بـــیرنـــج و تخـــت مهـــی (فردوسی، ١٣٨٦: ٢١٧/٥) قهرمان برای ورود به قلمرو تاریک درون ، نخست بـا سـایه روبـه رو مـیشـود؛ سـایه ای کـه نگه بان دنیای درون اسـت .
گرچـه گرگسار در سراسر داستان قلبش برای توران میتپد و گاه با شـنیدن برنامـه هـای اسـفندیار برای ویرانی ملک توران ، از جای بدر میشود، اما بیهـیچ فشـاری از سـوی خودآگـاه ، خـود تصمیم میگیرد قهرمان را به جانب ملک ناخودآگاه ره نمون شود: یکـــی بنـــده باشـــم بـــه پیشـــت بپـــای همیشــــه بــــه نیکــــی تــــو ره نمــــای بـــه هـــر بـــد کـــه آیـــد زبـــونی کـــنم بـــــه رویـــــین دژت رهنمـــــونی کـــــنم (فردوسی، ١٣٨٦: ٢١٦/٥) او گرچه در خان آخر از دروغ گویی فروگذاری نمیکند، در سایر خان ها راز خطر پـیش روی را بر اسفندیار آشکار میکند تا خودآگاه که مظهر عقل است ، خود را برای رویـارویی 1 .