چکیده:
در نظریة عقلانیت و معنویت، نفی تعبد یکی از مولفههای اصلی است؛ هرچند که این مولفه، از توابع مولفة مرکزی این نظریه، یعنی عقلانیت با تفسیر پردازندة این نظریه است؛ در مجموع، این ویژگی، منتج غیر دینی بودن معنویت از منظر صاحب نظریه است. این نوشتار با استفاده از روش تحلیلی ـ پژوهشی و فارغ از التفات به انگیزهها و حواشی پررنگ صاحب نظریه، در ابتدا به معرفی مقصود نظریهپرداز از عقلانیت پرداخته و به تفصیل، به بررسی انتقادی اقسام سهگانة عقلانیت اقدام نموده است؛ آنگاه به تشریح و نقد دیدگاه نظریهپرداز در خصوص نفی تعبد اهتمام نموده است. به عقیدة نویسندة مقاله، دیدگاه پژوهشگر محترم در نقد تعبد دینی، مبتنی بر برخی پیشفرضهای دیگر وی در خصوص عدم امکان مدلل نمودن عقائد دینی میباشد، که در این نوشتار، به نقد آنها توجه شده است؛ از سوی دیگر، فارغ از انتقادات مبنائی به برخی ابعاد دیدگاه وی، انتقادات درونساختاری مهمی را میتوان به دیدگاه وی طرح نمود. در نهایت، به نظر میرسد که تعبد ماخوذ در دین وحیانی، تعبد مدلل است و انتقادات این پژوهشگر محترم، وارد نمیباشد.
خلاصه ماشینی:
در خصوص بررسی انتقادی مؤلفه تعبد در نظریه عقلانیت و معنویت، کتابهایی چند و قابل استفاده، مشاهده میشود؛ از جمله آنها میتوان به نوشته دکتر محمد جعفری در خصوص نقد معنویت مدرن اشاره نمود؛ این محقق توانمند، به خوبی به برخی ابعاد این مسئله اشراف یافته و نقد نموده است؛ لیکن به برخی از پیامدهای نظریه، همچون ارتباط خاص میان معنویت و ایمان و تقابل آن با اعتقاد، که به تصریح ملکیان، از توابع مهم آن است، پرداخته نشده است.
(ملکیان، 1389 الف: 276؛ نیز: همو، 1389 ب: 267) بنابراین اگر تلقی انسان معنوی و غیرمعنوی، در عوامل شکلدهنده به حوادث طبیعی، با یکدیگر متفاوت نباشند، پس این تعریف، کجا و چگونه خود را بروز خواهد داد؟ نفی تعبد بهعنوان یکی از مؤلفههای بنیادین معنویت و عامل نفی دین از معنویت تعبد به معنای پذیرفتن تقلیدی یک ایده است؛ انسان معنوی مبتنی بر نظریه عقلانیت و معنویت، هیچگاه متعبدانه زندگی نمیکند، چراکه تعبد، خلاف روحیه استدلالورزی است که این روحیه، مؤلفه اصلی معنویت است.
(همان) از حیث نقشآفرینی این مؤلفه در نفی معنویت دینی، پذیرش دین صرفا یک منشأ اتوریتهای دارد و از هر گونه منشأ منطقی و عقلی، تهی است؛ این محقق معتقد است که اگر باورهای دینی، از شخصی که به او تعبد داریم، منسلخ شوند و ارتباطشان با آن اوتوریته، قطع شود، هیچ دلیل عقلانیای به نحو قاطع، به سود یا به زیان آنها حکم نمیکند؛ (ملکیان، 1388 الف: 275 ـ 274) البته وی نقیض مدعیات دینی را نیز قابل اثبات نمیداند و لذا گزارههای دینی از منظر وی، نفیا و اثباتا قابل اثبات نیستند.