چکیده:
دیدگاه جوزف لاپورت در خصوص قضایای این همانی در علوم طبیعی، به عنوان یک رقیب جدی در برابر رویکرد رایج کریپکی- پاتنم مطرح است. ویژگی اصلی لاپورت این است که، بر خلاف بسیاری از منتقدین سنتی کریپیکی و پاتنم، در مکتب ذات گرایی جای می گیرد و وجود ذات های واقعی انواع را می پذیرد ولی بر این ادعای رایج که ذات انواع کشف می شود خدشه وارد می کند. لاپورت استدلالات خود را بیشتر مبتنی بر ابهام واژه های انواع طرح کرده و معتقد است در طی پیشرفت علم، وقتی از مفهومی مبهم به سمت مفهومی دقیق تر حرکت می کنیم آنچه را که به نوع تعلق دارد وضع می کنیم و نه کشف. در این مقاله وجوه متمایز رویکرد لاپورت و همچنین موردکاوی های او در خصوص انواع طبیعی مورد بررسی قرار می گیرد و ضمن نقد آنها نشان داده می شود که ادعای او حداکثر می تواند بر موارد مرزی نظریه های علمی اطلاق شود و لذا تعمیم آن موجه نیست.
This article is aimed to rephrase and critique the arguments presented by Joseph LaPorte about the truth of theoretical identity statements in natural sciences. LaPorte is classified as an essentialist who accepts the real kinds, but he denies the essence of the kinds to be discovered. His arguments are based on the vagueness of the terms of kinds. In his view while science progress we convention (not discover) what is related to the kinds. I evaluate LaPorte's arguments and show they can be applied only for the border terms in scientific theories and so the generalization of the claim is not defensible.
خلاصه ماشینی:
در اين م قاله وجوه متمايز رويکرد لاپورت و همچنين موردکاويهاي او در خصـوص انواع طبيعي مورد بررسـي قرار ميگيرد و ضـمن نقد آنها نشـان داده ميشـود که ادعاي او حداکثر ميتواند بر موارد مرزي نظريه هاي علمي اطلاق شود و لذا تعميم آن موجه نيست .
لاپورت وجود ذات هاي واقعي را ميپذيرد ولي اين ديدگاه را که ذات انواع طبيعي و صدق قضاياي اين هماني علم ، با تحقيقات تجربي کشف ميشوند طرد ميکند.
لاپورت ضمن رد اين ديدگاه کريپکي که «نتايج تحقيقات دانشمندان منجر به کشف ماهيت انواع مي شود» و «دانشمندان کشف ميکنند که فلان قضيه علمي درباره فلان نوع طبيعي صادق است »، اين ادعاي جايگزين را مطرح ميکند که «دانشمندان درمييابند که قضيه علمي مورد نظر، مبهم است و لذا دست به تغيير معناي واژه هاي انواع طبيعي مرتبط ميزنند تا آن قضيه ، صــادق شــود».
اين نتيجه ، از مقدمات ذيل حاصل ميشود(١ :٢٠٠٩ ,Bird): مفاهيم ما در خصوص انواع طبيعي، مبهم هستند، در طي تغيير نظريه و ديگر کشفيات ، اين مفاهيم با سرعت بيشتري دقت مي يابند، دقيق تر شــدن مفاهيم مزبور، به انتخاب دانشــمندان مربوط اســت و چنين نيســت که به صورت علمي، متعين شود، نتيجۀ اين فرآيند دقيق تر شدن ، همان واقعيت هاي حاوي ذات انواع است .
برد(٩ :٢٠٠٩ ,Bird) در عين حال معتقد اســـت که لاپورت در واقع به ذات گرايي زيست شناختي خدشه وارد نميکند و از آن دفاع نيز ميکند، اما براي انواع زيست شناختي ، ذات هاي تاريخي (از آن نوعي که کريپکي به افراد نسبت ميداد) قائل است .