خلاصه ماشینی:
منظورش منتقدانی هستند که «فقط بیش از اندازه به آن گرایش دارند تا آنچه را که به طور روزمره برای آنها رخ میدهد، از زندگی روزمره بزدایند و آنها را به سپهرهای جدا و ظاهرا برتر/ Lefebvre, Critique I, 48–9.
8 زیرا نظریهپردازی او در این کتاب دربارهی امر جهانی 9 (G)، اوربان(M-mixed) و زندگی روزمره (P-private) به سان سطوح پرکتیس اجتماعی که به واسطهی میانجیگری به هم مرتبط میشوند، ادای سهمی اصیل در نظریهی مارکسیستی تمامیت به شمار میرود ــ نظریهای که ساختار متعارفش معمولا با الگوی معروف زیربناـروبنا مشخص میشود.
هیچ یک از این کنشگریهای تخصصیشده ــ اقتصاد بتوارهشده، دولت بوروکراتیک، فرهنگ شیءشده، هنر برای هنر 1 ، ایدئولوژی مسلط یا اوربانیسم ــ نیز به رغم شکل بیگانهشدهاش، نمیتواند پیوند حیاتی خود را با زندگی روزمره به طور کامل قطع کند، اما این را هم باید در نظر گرفت که چرا این کنشگریهای «فرهیخته/والا» بهسان کنشگریهایی بیگانهشده ــ در واقع، بهسان «موارد هیولایی سرطانی» «هنر برای صرف هنر، اندیشه برای صرف اندیشه، قدرت برای صرف قدرت بر انسان» ــ توصیف میشوند که «نابودی» آنها هدف صریح نقد زندگی روزمرهی لوفور و به همان اندازه، هدف «نقد جداسازی» دوبور است؟ 2 این پرسش ما را به کانون تحلیل مارکس بازمیگرداند.
[یعنی] با وجود همهی اینها، این جهان، جهان بیگانهشدهی ما باقی میماند: جهانی که انسانها در زندگی روزمرهی خود آن را آفریدهاند، و افزون بر آن، هر آنچه را که عملا با عنوان «موجود نوعی 2 » خاص خودشان وجود دارد نیز تولید میکنند.