چکیده:
در جستار پیشرو در صددیم با تبیین استقلال ذاتی اخلاق، رابطۀ آن را با دین بیان و با بررسی آموزههای اخلاقی کانت و علامه طباطبایی موضع این دو اندیشمند را در ذیل این مسئله بیان کنیم. مبحث اخلاق و ارتباط آن با دین ارتباط وثیقی با مبحث ارزششناسی گزارههای اخلاقی و کارکرد عقل عملی دارد. لذا بحث در باب یکی بدون پرداختن به دیگری عقیم خواهد بود. در این جستار نیز پس از تبیین کوتاهی پیرامون موضع و ساختارهای اساسی معرفتشناسی کانت و علامه طباطبایی دربارۀ احکام اخلاقی، مهمترین دیدگاههای این دو اندیشمند در بحث استقلال اخلاق از دین بررسی خواهد شد. در ادامه با بیان محورهای اشتراک و افتراق این دو اندیشمند، نشان داده میشود که بسته به معنای ذاتی در احکام اخلاقی، میتوان این دو را قائل به استقلال ذاتی اخلاق از دین دانست، زیرا هر دو اندیشمند برآن هستند که عقل عملی با معیارهای عقلانی خود میتواند خوبی و بدی اعمال را تشخیص دهد؛ در عین حال عقل بهمنزلۀ منبع اصلی شناخت احکام ارزشی، گاه به نقش تکمیلگر دین نیز محتاج است. در پایان به چند کاستی در دیدگاه کانت اشاره شده که دیدگاه علامه طباطبایی مصون از آنهاست.
خلاصه ماشینی:
در ادامه با بيان محورهاي اشتراک و افتراق اين دو انديشمند، نشان داده ميشود که بسته بـه معنـاي ذاتي در احکام اخلاقي، مي توان اين دو را قائل به استقلال ذاتي اخلاق از ديـن دانسـت ، زيـرا هـر دو انديشـمند بـرآن هستند که عقل عملي با معيارهاي عقلاني خود مي تواند خوبي و بـدي اعمـال را تشـخيص دهـد؛ در عـين حـال عقـل به منزلۀ منبع اصلي شناخت احکام ارزشي، گاه به نقش تکميل گر دين نيز محتـاج اسـت .
اگر اراده اي براي اداي تکليـف ، طبق يک قانون کلي اخلاقي عمل نمايد، ارادٔە نيک است و مي توان آن را نيک مطلق ناميد» (کانت ، ١٣٦٩: ٥٩) اموري را که معمولا خير مي دانـيم ، ماننـد هـوش ، شـجاعت ، ثـروت و قدرت در همۀ اوضاع و شرايط خير نيسـتند؛ يعنـي هنگـامي کـه ارادٔە بـد آنهـا را بـه کـار مي گيرد، کاملا بد مي شوند.
تـا جـايي کـه مي گويد: «جز پيش گرفتن راه اخلاق ، هر کاري که انسان معتقد براي خوشـنودي خداونـد انجام دهد، توهم ديني محـض و عبـادت دروغـين خداونـد اسـت » (کرنـر، ١٣٨٠: ٣٢٣ ، کاپلستون ، ١٣٧٥، ص ٣٤٩) ارادٔە خداوند در الگوي کانت نمي تواند بنياد و منشأ احکام اخلاقي باشد؛ زيـرا قبـل از اطاعت از خداوند، بشر، به عنوان موجودات عاقل ، بايد قانون اخلاقي وضع و از طريق ايـن قانون هاي اخلاقي، وجود خداوند را ضروري فرض کند.