چکیده:
هدف: فرهنگ، از مسائلی است که با زندگی آدمی پیوند همیشگی داشته و در طول تاریخ اندیشه بشر، پیوسته مورد توجه بوده است. لذا از زوایای گوناگون در خور بررسی و تامل است. هدف نویسنده این مقاله، بررسی رابطه و پیوند فرهنگ با عرفان بوده است.
روش: در مقدمه نوشتار، تصویری کلی از حوزه های مرتبط با فرهنگ ارائه شده است. سپس به صورتی گذرا به مفهوم شناسی دو واژه محوری عرفان و فرهنگ پرداخته و کوشش شده است بررسی ها در فرایند تحقیق، بر اساس مبنای اتخاذ شده در مورد فرهنگ، پی گرفته شود. پس از آن به اختصار، رابطه عرفان نظری و عملی با فرهنگ واکاوی شده است.
یافته ها و نتیجه گیری: با وجود برخی ذهنیتهای درباره نقش انحطاطی عرفان در اجتماع، در این اثر به عرفان به عنوان عامل تغییر در حوزه نگرشها و کنشها توجه شده است. همچنین رابطه فرهنگ و عرفان با کندوکاو مسائلی از جمله: مبانی تحول در عرفان، هدف عرفان و رابطه آن با تغییر، تغییرپذیری انسان، راه و روش، رابطه الگو و ساحتهای سلوکی با فرهنگ، اصالت و در نهایت، نقش فرهنگ عرفانی در مواجهه با تهاجم فرهنگی بررسی شده است.
Objectives: There has always been a firm relationship between culture and human being's daily life. The author of the present article intends to analyze the relation between culture and gnosis.
Method: First of all a general view of the related fields with culture is developed and then the author reviews the semantics of the two basic words of gnosis and culture. At the end of the paper the relation between theoretical and practical mysticism and culture is shortly analyzed.
Results and Conclusion: The results of the article indicate that although there are some beliefs about the decadence role of mysticism in society but gnosis changes the views and behaviors. The author has also investigated the relation between culture and gnosis with a glance at the following items: the fundamental changes in gnosis، the objective of gnosis and it's relation with change، man's changeability، method، the relation between thinking pattern and Spiritual Path with culture، authenticity and finally the role of gnosis culture in facing with cultural attacks.
خلاصه ماشینی:
(قاضی طباطبایی، 1383: 118) از منظر تاریخی، آنچه احیانا نقش تخریبی در عرصۀ تمدن داشته و عامل انحطاط بوده، تصوف و جریان تاریخی خانقاهی است نه عرفان حقیقی و راستین؛ زیرا در نگرش عرفانی اصیل اسلام، آدمی با توجه به ظرفیت وجودی که دارد و از رهگذر تحققش به ساحتهای مختلف وجودی و نیل به درجاتی از خلافت الهی(سیر اسمایی و صفاتی و تحقق به آنها) موجودی پویا، اصیل، خلاق، خودساز، دیگرساز و عامل و فعال است، نه موجودی منفعل.
این نکته در خور تأمل است که عرفان اسلامی با اتکا بر باورها و ارزشها و با هدف تغییر در نگرش و رفتار، فرد و سرانجام جامعه را به سمت تغیر مطلوب و تکاملی پیش میبرد و با توجه به اینکه بر پایۀ استوار توحیدی قرار گرفته که با عمق جان آدمی گره خورده و همواره در راستای وصول به آن حقیقت متعالی نیز در حال سلوک و مراقبت و پایش دائمی است، از این رو در برابر مسئلهای که امروزه از آن به تهاجم فرهنگی یاد میشود، میتواند پایداری ورزد.
از سوی دیگر، دین و شریعت که خود به عنوان فرهنگ شمرده میشود و بسیاری از آموزههای اصیل عرفان ملهم از آن است، در رقم خوردن و پیدایش فرهنگ و رفتار عرفانی نقش بنیادین دارد و در این راستا سخنان عارف شیعی جناب سید حیدر آملی مورد توجه قرار گرفته است.