چکیده:
جوهر تفکّر آگامبن «بالقوهگی» است. بالقوهگی به یک معنا، حقیقت فلسفی در اندیشهی اوست؛ اما نه حقیقت انتزاعی و نظری محض، بل حقیقتی که -بنا به نظر او- انسان در صقع ذاتش در آن اقامت دارد، و بنیان مقاومت و رهایی او را نشان میدهد. بالقوهگی در درون واجد نوعی منفیّت است، آنچنان منفیّتی که در آن فعلیّت نفی نمیگردد؛ اما به مثابهی توان بنیادین بشر، در نفس بالقوهگی حفظ میشود. بالقوهگی نوعی کودکی نه به معنای زیستی بل به معنای امر پیشازبانی است. بالقوهگی/ کودکی، قسمی اقامت در آرخهی امکانهای بشری است. به زعم او، پیشروی بشر همواره به سمت بالقوهگی بوده؛ اما ناکام و زخمی. بشر مدرن نه فقط به دلیل فقدان و ویرانی تجربه، بل به دلیل تبدیلشدن به "حیات برهنه"، از اقامت در بالقوهگی و از آن خود ساختن توانهایش عاجز شده است. حیات برهنه -که در اردوگاه کار اجباری تبلور تامّ مییابد- در بطن وضعیّت استثنایی، بدل به تجسّم کامل مرگ و تناهی میگردد. از اینرو، جوهر سیاست مدرن، حیات برهنه است و به همین دلیل دموکراسی مدرن در نجات بشر از چنین وضعیتی ناکام میماند. زیرا پیشاپیش حیات انسان را در برهنگی و وانهادگی یافته و او را بدل به ابژهی مرگ کرده است. حیات و رهایی انسان و سکنا در بالقوهگی به مثابهی اتوس حقیقی او، در نوعی «شکل-زندگی»ای تحققپذیر است که زنجیرهای تناهیهای مصنوع را پاره کند. شکل- زندگی قسمی حیات شادمانه در چنینبودنش -یعنی در اجازهدادن به توانهای منبعث از ذات بالقوهگی- میباشد که تقدیر سنگین آن، در بطن مقاومت و کنش انضمامی، گاهی روشن و گاهی تار میگردد. در تعبیر متفاوت، ارادهای که مقیم قلمرو "بالقوهگی" میگردد، میکوشد از این طریق گشودگی و نامتناهیت را به حیات انسان بازگرداند و از دام سنگین تناهیها برهاند.
خلاصه ماشینی:
"اما مهم ترین آثار او بر اساس تاریخ انتشار به قرار ذیل است : ١٩٧٠: انسان بیمحتوا (س رحس ررح س س رخس خس رب حخت) ١٩٧٧: قطعات : کـلام و خیـال در فرهنـگ غربـی ( رخ ذژس رخپ حر حژرث :شرس ت حژس س ذس أ رژحس ژحث ) ١٩٧٨: کـودکی و تـاریخ : دربـاره ی ویرانـی تجربـه ( حخس رپ :ش ژرس ژخا حر ش ح رخ را حح رخژحزء خ ر ررخس ح س ژس ژحأ) ١٩٨٢: زبــان و مــرگ : جایگــاه منفیــت ( خ ر حح ذپ حخت :خس حأ حر حخ س خ رب ش س خسخس خ حپ ) ١٩٨٥: ایده ی نثر (حژرژپ خ ر ححا) ١٩٩٠: اجتماع آینده (ش س خرس ذذرأ خ رخذرأ حخت) ١٩٩٦: پایـان شـعر: مطالعـاتی در بـاب پوئتیـک (رخ ژحخحس س ت :ذحرز خ ر حرء حخت ژح خس حرپ) ١٩٩٥: هوموساکر: قدرت حـاکم و حیـات برهنـه ( ژحسرز رخ خحژحسرت :ژحح ت رذرا حخ خب حژآ حر) ١٩٨٣ تا ١٩٩٦: توانش ها: جستارهایی در فلـسفه ( ژش ژژء ححس ح حذذرأ :ژحخس خذخس رحس رپ ش خزرژرذخخپ رخ) ١٩٩٦: وسایل بیهـدف : یادداشـت هـایی در بـاب سیاسـت ( :ژحرء س س رخس خث ژرحب ژح خس خذرپ رر ژحس رپ ) ١٩٩٨: بازمانـده هـای آشـویتس : شـاهد و بایگـانی ( حخت :شس خسخح ژآ خ ر ژس ررذحت حسخخح ژآ حخس حر ژژحرس خث ) ٢٠٠٠: زمـانی کـه بـاقی مـیمانـد: تفـسیری بـر ونامـه ی رومیـان گ ( س خت حذخت حخت ژرذرت حخت رت ژحس س حب حخت خ ر ش ژس رحذذرأ آ :ژرخذحت ) ٢٠٠٢: فضای گشوده : انسان و حیوان (ذذخرآ حر رب :رحزپ حخت) ٢٠٠٣: وضعیت استثنایی (ررخس زحء خ ر حس س ژء) ٢٠٠٥: قدسیت زدایی (ژررخس رخ رژپ) ٢٠٠٦: آپـاراتوس چیـست ؟ و مقـالات دیگـر ( ژحخس پ حرآ ؟ژس س ژززآ ر ژخ س خث ژش ژژء) ٢٠٠٨: امضای همه چیز: درباره ی روش (ژخ رخخس ذذ خ ر حژس س رخ خت حخت) ٢٠٠٩: برهنگیها (ژحخس خحس پ ) فلسفه با پرسش نخست و اصلی آغاز میکنیم : جوهر بنیادین تفکر آگامبن چیست ؟ در وهلـه ی اول بـه اجمال میتوان گفت این جوهر وبالقوه گیگ نام دارد."