چکیده:
صدرا پیوسته از شهود و مشاهده سخن گفته و بصیرتهای فلسفیاش را محصولی برخاسته از شهود میداند. این امر بدین پرسش دامن میزند که پس موقعیّت حقیقی شهود در فلسفهی صدرا کجاست؟ و نفس شهود واجد چه سرشت و ماهیتی است؟ شهود قسمی مواجههی بیواسطهی انسان با جهان خویش میباشد. این مواجهه مبتنی بر منطق و خصلت ذاتی هستی، بر سه رخدادی دلالت دارد که در کنار هم حادث میشوند: از یکسو شهود حقیقت اشیا را منکشف میسازد، این رخداد خود تابع یک انکشاف بنیادین ماتقدّم میباشد، انکشاف و بسط ذات انسان. انسان در هر کجای از وجود و در هر مواجهه، پویایی و تحوّل جوهریاش را تجربه مینماید. علاوه بر آنکه این واقعه امکانات حقیقی آدمی را آشکار میسازد، خود مواجهه با نفس وجود محسوب میگردد. یعنی وجود در حقیقت در هیئت مکشوفشدن حقیقت اشیا و شدن ابدی جوهر انسان پدیدار میگردد. آدمی در قلب صیرورت جوهری خویش سکنی دارد و از خلال این سلوک ذاتی- عقلی در قرب حقیقت بیدار گشته و جهان زندگیاش را با آن اعمار میکند.
خلاصه ماشینی:
"این مواجهه مبتنی بر منطق و خصلت ذاتی هستی، بر سه رخـدادی دلالـت دارد کـه در کنـار هـم حادث میشوند: از یکسو شهود حقیقت اشیا را منکشف می سـازد، ایـن رخـداد خـود تـابع یـک انکـشاف بنیادین ماتقدم می باشد، انکشاف و بسط ذات انسان .
تا پیش از صدرا، معرفت امر منفـک و متفاوت از وجود دانسته میشد؛ اما برای نخستین بار صدرا نشان داد کـه معرفـت امـر مغـایر و مباین با وجود نیست ؛ بلکه خود وجود است و ما تنها با وجـود بـه سـوی وجـود راه داریـم و بـه میانجی نفس وجود، وجود برای ما قابل شناخت میباشد.
وساطت این زوایای مختلف ، چیـستی شـهود را تحـت ایـن پرسش به بحث میگیرم : شهود و جایگاه آن در ساختار منطقی فلسفه ی صدرا چیست ؟ آیا شهود در تفکر او یک مسئله ی حاشیه ای است ، یا در متن نگاه صـدرا تقـرر دارد؟ مـسئله ی دیگـر ایـن است که وجود در حکمت متعالیه ساختار عقلانی دارد؛ زیرا خود (وجودگ واجـد یـک سـاختار عقلانی میباشد.
ایـن دیالکتیک وجودی متقوم بر سه عنصر درونی یا حیثیت ذاتی، در ساحت وجود آشکار مـیشـود؛ در عین حال این ظهور متوقف بر یک رخداد دیالکتیکی در جوهر انسان می باشد که آنهم نیز بـر سه عنصر جوهری متکی است .
اما باید توجه داشت که خلاقیت نفس انسان منحصر در صور خیالی و وهمی نمی باشد، بـل صـور عقلی- که همان حقایق اشیا میباشد- نیز از بطن ذات انسان و چونان محصول حرکت جوهری پدیدار میگردد: یعنی أن حصولها عنه تعالی، هو بعینه وجوها له ، من غیر قیام حلـولی و هکـذا الحکـم فـی قیام الصور العقلیة او المتخیلة للنفس الإنسانی ."