چکیده:
کانت دقیقه اول تحلیل امر زیبا در جزء اول کتابش را به بررسی حکم ذوقی از وجهه نظر کیفیت اختصاص میدهد و میگوید انسان برای آنکه چیزی را زیبا بنامد باید حکم کند که آن شئ متعلق رضایت یا عدم رضایت بیطرفانه است. این «بیعلاقگی1»، «بیطرفانه» یا «بیغرض» بودن حکم ذوقی، از سویی به دلیل اهمیتش و از سوی دیگر به دلیل ابهام آن، مورد توجه بسیاری از کسانی که بر روی زیباییشناسی کانت مطالعه کردهاند قرار گرفته است. یکی از این افراد تئودور آدورنو است. در این نوشته سعی بر آن است که به بخش اول تحلیل کانت از امر زیبا در کتاب اول نقد قوه حکم2 نگاه نزدیکتر و تا حد امکان دقیقتری بیاندازیم و در خلال آن به بعضی از مباحثاتی که در پی آن شکل گرفته است بپردازیم و به نقدهایی که گاها از سوی منتقدین وارد شده است پاسخ دهیم. همچنین در دو بخش، آراء آدورنو در زمینه «بیعلاقگی» حکم ذوقی و نتایج این رویکرد به زیبایی و هنر را بررسی خواهیم کرد؛ اینکه چگونه آدورنو بر مبنای فلسفه خود در ارتباط با هنر و زیبایی و با بهرهگیری از تفکر دیالکتیکی خود نوعی تغییر زاویه دید را در این مسئله به وجود میآورد و سپس به نظریهپردازی درباره آن اهتمام میکند. در پایان تلاش خواهیم کرد به تعدادی از مسائلی که مطرح شده است با توجه به بخشهای دیگر نقد قوه حکم پاسخ گوییم تا در پرتو آنها نگاهی روشنتر نسبت به موضع کانت بدست آوریم.
خلاصه ماشینی:
اما آيا هنگامي که ما به زيبايي يک چيز همچون يک پرنده يا برگي از يک درخت حکم ميدهيم ارزشي براي وجود آن قائل نيستيم ؟ آيا صرف تماشاي يک چيز براي قضاوت درباره زيبايي و يا شايد زشتي آن چيز کافي است ؟ از اين ها مهم تر، آيا ما هنگامي که به اثري از شومان گوش ميدهيم و يا براي ديدن تابلوهاي انتزاعي جکسون پولاک به موزه هنرهاي معاصر تهران ميرويم نسبت به وجود اين آثار بيتفاوتيم ؟ آيا بهتر نيست در خانه بمانيم و به عکس هاي چاپي اين آثار در کتاب ها نگاه کنيم ؟ و در نهايت آيا شناخت ما از اين آثار و شأن و مرتبه و جايگاه آنها در تاريخ هنر تاثيري بر ادراک ما از اين آثار ندارد؟ از سوي ديگر شايد بتوان همچون آدورنو غرض مندي يا علاقه مندي را از چشم انداز خود آثار هنري ديد.
اما آيا ميتوان گفت که حکم به زيبايي از هرگونه قضاوت اخلاقي و اجتماعي آزاد است يا ميبايد باشد؟ به نظر ميرسد کانت چنين موضعي را اتخاذ ميکند و معتقد است که نفرت من از بناهاي عظيم به دليل آنکه آن ها را حاصل عرق ريختن مردم بيگناه ميدانم يا اينکه بگويم من از آثار خيره کننده چشم خوشم نميآيد، به حکم ذوقي ربطي ندارد، چرا که براي ما صرف تصور ابژه و احساس رضايت همراه آن اهميت دارد (٩٠ :ibid).