چکیده:
محور داستان پادشاه و کنیزک در مثنوی معنوی عشقی آتشین است که موجب بیماری کنیزک می شود؛ اما با بیماری زرگر (معشوق) ، سرد و خاموش می شود، پدیده ای که در بسیاری از عشق های تند و افراطی دیده می شود. پژوهش حاضر کوشیده است به دو پرسش زیر پاسخ دهد: تفاوت عشق های حقیقی و مجازی در چیست؟ سبب خاموشی عشق های تند و سوزان چیست و چگونه می توان مانع سردی آن شد؟ تحلیل روانکاوانه این داستان نشان می دهد که عامل فروکشی این عشق شدید، دو مکانیزم فرافکنی و آرمان سازی است؛ بدین معنی که عاشق در دنیای خیالی خود از واقعیت ها غافل شده، با جزئی کردن عشق و ندیدن حقایق دچار هیجان بیش از حد می شود اما به محض وصال، دنیای خیالی او در هم فرو ریخته دچار سرخوردگی و گاه تنفر می شود. اگر عاشق از دو آفت آرمان سازی و فرافکنی در امان باشد هرگز شور و حرارت خود را از دست نمی دهد. نگاه ریزبین و نقادانه مولوی در این داستان بسیار نزدیک به دیدگاه های روانکاوانه این روزگار است.
خلاصه ماشینی:
بیماری او سبب شد که زیبایی و جمال خود را از دست دهد و عشق کنیزک نیز کمکم به او سرد شود: بعد از آن از بهر او شربت بساختچون ز رنجوری جمال او نماندچونکه زشت و ناخوش و رخزرد شد تا بخورد و پیش دختر میگداختجان دختر در وبال او نمانداندک اندک در دل او سرد شد (همان: 13) این داستان، قصة عشقی سوزان است که آتشش عاشق را زار و بیمار میکند، اما همین که وصال صورت میگیرد و معشوق تغییرات ظاهری میکند، عاشق دلسرد میشود و از عشق خالی میگردد.
این همان شور و هیجان اولیة رابطه است؛ زیرا هنوز دو طرف با واقعیت یکدیگر ارتباط ندارند؛ بلکه با خیالات خود در رابطهاند؛ اما مدتی که میگذرد رابطه، از عاشق و معشوق خیال زدایی میکند؛ یعنی عاشق متوجه میشود که معشوق نمیتواند تمام تنهایی او را پر کند، یا به عنوان مثال، خانم متوجه میشود که این مرد با آن تصور قهرمان اسطورهای ذهنش بسیار متفاوت است.
خواست او خواست معشوق است و نیاز او نیاز معشوق؛ بر همین اساس، مولانا میگوید: عشقهایی کز پی رنگی بود عشق نبود عاقبت ننگی بود (مولوی، 1390: 13) همة اینها نشان از آن دارد که عاشقی کار راحتی نیست و تنها انسانهای پخته و خردمند میتوانند گوشهای از عشق اصیل را تجربه کنند و به قول حافظ: عشقبازی کار بازی نیست ای دل سر بباز زانکه گوی عشق نتوان زد به چوگان هوس (حافظ، 1368: 362) با توجه به مطالب بالا، میتوان گفت که چرا عشق زمینی، زمینهای برای عشق الهی میشود؛ زیرا عشق در این مفهوم، آفات وجود آدمی را از بین میبرد، آدمی را از توجه دائمی و مداوم به خود میرهاند و منجر به آن میشود که او بتواند عشق در مرحلة سوم را نیز تجربه کند.