چکیده:
فلسفهی اسلامی در پیدایش اولیهی خودش در سدههای نخست هجری از جهات گوناگونی تحت تاثیر فلسفهی مسیحی بوده است. اوضاع امور علمی در دو جهان مسیحیت و اسلام به گونهای پیش رفته است که جهان اسلام در سدهها سوّم تا هفتم هجری (نهم تا سیزدهم میلادی) در برتری آشکار بر جهان مسیحیت قرار گرفته و محافل علمی و سپس فلسفی به اصطلاح دورهی مدرسی را سخت تحت تاثیر قرار داده است. در میان چهرههای مسلمان تاثیرگذار بر جهان مسیحیت ابن سینا جایگاه ویژهای دارد. کتاب تاثیر ابن سینا بر فلسفهی دنس اسکوتوس به قلم دکتر مهدی عباسزاده در صدد است، به عنوان مطالعهای موردی، تاثیر ابن سینا را بر روی یکی از فیلسوفان مدرسی نیمهی دوّم سدهی سیزدهم نشان دهد. کتاب جامعیت صوری خوبی دارد؛ به قلم روان نوشته شده است؛ خواننده میتواند چیزهای زیادی از آن یاد بگیرد. با استفاده از همهی آثار دنس اسکوتوس، و با پرهیز از اندکی پیشداوری و مبالغه دربارهی عمق و گستردگی تاثیر ابن سینا بر دنس اسکوتوس (که در سرتاسر اثر به چشم میخورد) میتوان ارزش و اصالت اثر را ارتقا بخشید.
Islamic philosophy in its first formation has been widely influenced by Christian philosophy. After several centuries, however, Islamic world take the upper hand, and Islamic Scientific and philosophical school influenced Christian ones; especially and intensely in so-called Scholastic era. The most influencing figure, from this point of view, was Avicenna. Avicenna’s Influence on Duns Scotus’ Philosophy, by Mahdi Abbaszade, intends to expose an example the aforesaid influences, as a case study: Avicennna’s on Duns Scotus. Abbaszade’s book is relatively comprehensive and very informative. DrAbbaszade could have a better work by seeing all of scotus’ philosophical writing, and by refraining from some prejudices and exaggerations.
خلاصه ماشینی:
و قسمت «نتیجه ی » این فصل با این جمله آغاز مـیشـود: «چنانکـه در ضـمن مطالب پیشین مشاهده شد [؟]، افکار و آرای معرفتی ابن سینا بر آرای اسکوتوس تـأثیر داشته اسـت » (ص ٩٠)؛ سـپس نویسـنده در شـش مـورد مطـرح شـده در طـول فصـل مشابهت هایی را ذکر میکند، اما در هر موردی اختلاف هایی را نیز برمیشمارد؛ بعـلاوه - ی اینکه در همان آغاز هم گفته بود که «اسـکوتوس و ابـن سـینا در عرصـه ی مباحـث معرفت شناختی تحت تأثیر آرای ارسطو قـرار دارنـد» (ص ٩٠) و مشـابهت هـا از آنجـا سرچشمه میگیرد.
نویسنده در این فصل ، برای نخسـتین بـار بـه گـواهی اسـکوتوس - شناسان معاصر غربی در خصوص تأثیر ابن سینا بر اسکوتوس نیـز اشـاره و از یکـی از آنها١٦ نقل قول میشود: «اسـکوتوس از ابـن سـینا سـه سـاختار اسـتدلالی را [دربـاره ی استدلال بر وجود خدا] اخذ میکند» (ص ١٣٩).
مثلا وقتی خدا به عنوان علت تامه در نظر گرفتـه مـیشـود (کـه البته در ارسطو نیز مطرح است )، آنچه ارسـطو در فصـل دوم از کتـاب آلفـای کوچـک مابعدالطبیعه (صفحه ی ٧٦ در ترجمه ی لطفی) دربـاره ی بـه اصـطلاح «برهـان وسـط و- طرف » آورده است در واقع برهان برای اثبات وجود مبدأ اول است و اینکه گفتـه شـود «بهره گیری از برهان وسط وطرف در اثبات وجود خدا با ابن سینا آغاز میشود و همـین برهان با اندکی تغییر به اسکوتوس منتقل میشود» چندان دقیق و منصفانه به نظر نمـی- آید.