چکیده:
مفهوم عدم خشونت در فرهنگ چینی از زمینههای قابل توجهی برخوردار است و عموم مکاتب فکری در این فرهنگ به نوعی بدان تمایل دارند. با این حال، دائویسم، بهمنزلة یکی از مکاتب محوری در فرهنگ و تفکر چینی، با بهرهگیری از استعارة «دائو» (به معنای «راه») در مفهومی بسیط که متناقضها را در بر میگیرد از شجاعت دستیابی به معرفت «یک بودن» همهچیز و «بیعملی» منطبق با طبیعت، بهمنزلة رویهای برای پرهیز از خشونت و ساماندهی جامعهای مبتنی بر همدلی و مهربانی، بهره میگیرد. در مقالة حاضر بر آنایم که، ضمن بررسی زمینههای اجتماعی و فکری شکلگیری دائویسم در تفکر چینی، جلوههای «عدم خشونت» را در کتاب دائو د جینگ بررسی کنیم. بدین منظور، نخست با بررسی فرهنگ چینی و جریانهای فکری رقیب دائویسم در این فرهنگ (کنفوسیوسگرایی و بودیسم)، پیشینة مفهوم «دائو» بررسی میشود و در ادامه، با تحلیل محتوای پارههای مختلف دائو د جینگ آموزة مورد نظر بررسی خواهد شد.
خلاصه ماشینی:
این در حالی است که در عرصة سیاسی نیز اگرچه تمامی امیران استان های مختلف کشور ملزم به تبعیت از «فرزند آسمان » یا پادشاه کشور بودند، و حتی در دربار تشریفات دقیقی برای ترسیم روابط آن ها با پادشاه رعایت می شد، در عمل و در نتیجة انحطاط قدرت سلطنتی در قرون هفتم و هشتم پیش از میلاد، هم امیران مناطق متعدد از پیروی از فرزند آسمان تخطی می کردند (همان ) و هم مردم در نسبت میان پادشاه و خدایان به تردید دچار شده بودند و سنت دیرپای پیوند آسمان و زمین از طریق فغفور (پادشاه ) مورد تشکیک واقع شد (آرمسترانگ ، ١٣٨٦: ٩٥).
بر این اساس ، آیین بودایی اگرچه به رقیبی جدی و حتی در موارد متعددی غالب بر دو آیین دیگر، یعنی کنفوسیوسی و دائویی ، مبدل شد، اما در مفاهیم و رویکردها و حتی بهره گیری از اصطلاحات خاص فکری و فلسفی با آنان هم راه شد و در چهارچوب فرهنگ فراگیر چینی به حیات خویش ادامه داد؛ البته ویژگی های خاصی از قبیل دوری گزیدن از طبقات اشرافی و حاکم ، به خدمت گرفتن زبان عامه ، و تلاش برای جذب مردم طبقات پایین باعث شد که این آیین ، اگرچه «هرگز به آن قدرت سیاسی و تسلطی که شبیه کلیساهای مسیحی در اروپا باشد دست نیافت »، به آیین زندگی جاری و حیات فردی بسیاری از چینی ها، حتی کسانی که در عرصة قدرت به آموزه های کنفوسیوس پای بند بودند، تبدیل شود (فیتس جرالد، ١٣٨٤: ٣٢٧-٣٢٨).