چکیده:
هدف اصلی نوشتار حاضر، واکاوی استلزام پیشداشت کمالیافتگی بهعنوان شرط ضروری فهم و کژفهمی در گادامر است. جهت دستیابی به این هدف از روش تحلیلی بهره گرفته شده است. گادامر، فرض موقتی مفسر در خوانش هر متن، مشتمل بر دو عنصر صوری (وحدت و انسجام درونی) و محتوایی (حقیقتکاملبودن) را پیشداشت کمالیافتگی مینامد. او بر آن است که فهم یک متن با فرافکندن معنای اولیه مفسر آغاز میگردد، اما اگر دور هرمنوتیکی با پیشمعنایی درست به جریان نیفتد، عمل فهم شکست خواهد خورد؛ زیرا تناسب میان پیشمعنای مفسر و خود متن، محل تردید است؛ ازاینرو هنگامی که متنی خوانده میشود، فرض وحدت و انسجام درونی آن، نخستین فرض ضروری، جهت اصلاح، رد یا تایید پیشمعنای اولیه مفسر است؛ ولی این فرض، ناکافی است و لازم است مفسر، حقیقت کامل متن را نیز بهطور موقت، جهت آزمودن پیشمعنا و پیشداوریهای خود مفروض گیرد؛ زیرا اگر مفسر، صرفا با پیشفرض انسجام متن، به فهم جزئیات آن بپردازد، ممکن نیست که آن جزئیات بتوانند نادرستی معنای اولیه محدود و تحریفشده را نمایان سازند. پیشداشت کمالیافتگی، فرض "قابل فسخ" مرجعیت متن است که پیشداوریها و طرزفکرهای شخصی و دلبخواهانه مفسر را به چالش کشیده و مقدمهای جهت اصلاح یا تاییدشان میگردد. پیشداشت کمالیافتگی، بایسته فهم است و در خور واکاوی؛ زیرا هر مفسری در تلاش برای فهم، کمالیافتگی متن را پیشبینی میکند تا با کشمکش میان معنای پیشبینی شده و مقاومت متن از تفسیر نامناسب، دلبخواهانه و ذهنیتگرایانه بپرهیزد.
خلاصه ماشینی:
او بر آن است که فهم یک متن با فرافکندن معنای اولیۀ مفسر آغاز میگردد، اما اگر دور هرمنوتیکی با پیشمعنایی درست به جریان نیفتد، عمل فهم شکست خواهد خورد؛ زیرا تناسب میان پیشمعنای مفسر و خود متن، محل تردید است؛ ازاینرو هنگامی که متنی خوانده میشود، فرض وحدت و انسجام درونی آن، نخستین فرض ضروری، جهت اصلاح، رد یا تأیید پیشمعنای اولیهمفسر است؛ ولی این فرض، ناکافی است و لازم است مفسر، حقیقت کامل متن را نیز بهطور موقت، جهت آزمودن پیشمعنا و پیشداوریهای خود مفروض گیرد؛ زیرا اگر مفسر، صرفا با پیشفرض انسجام متن، به فهم جزئیات آن بپردازد، ممکن نیست که آن جزئیات بتوانند نادرستی معنای اولیۀ محدود و تحریفشده را نمایان سازند.
این دور فهم، گفتوگوی دیالکتیکی میان متن و پیشداوریهای (prejudices) مفسر است؛ گفتوگویی جاری و گردشی همیشگی که میتواند با فرض عدم محدودیت زمانی برای مفسر، بدون تعین و تکمیلشدگی نهایی تا بینهایت ادامه یابد؛ زیرا «برای انسان، فهم بهعنوان کاری بیپایان و ناکامل و دائما مد نظر است» (گادامر، 1394: ص40).
182)؛ ازاینرو گادامر نشان میدهد که اگرچه این فرض، صوری است، با مناطی محتوایی، یعنی معنا بهمثابه یک کل، ارزیابی میگردد و شکست فهم، نتیجۀ نبود تناسب میان پیشفرضاولیۀ مفسر با وحدت معنایی این کل است و نه بهعکس؛ بنابراین مشخص میگردد که اگر متن، منسجم در نظر گرفته شده باشد، توان پرسشگری از مفسر را دارا خواهد بود و میتواند پیشداوریهای مفسر را به حالت تعلیق درآورد.