چکیده:
اگر این استعاره نسبتا مشهور و البته تا حدی قابل دفاع را بپذیریم که «فلسفه، مادر علوم است» و علوم در بسط تاریخی خود آهسته از فلسفه جدا شده و عزم سلوک تخصصی کرده اند، می توان به نوعی از تقدم معرفتی، تاریخی، ارزشی و حتی سیاست گذارانه فلسفه نسبت به سایر علوم انسانی مدرن، سخن گفت. به نظر میرسد نوع نگاه پیشگامان طراحی آموزش فلسفه غربی در ایران به این حوزه معرفتی و انتظارات و تلقی های بعضا متفاوت و گاه متعارضی که از ماهیت و کارکرد علمی معرفتی و گفتمانی فلسفه جدید غربی داشته اند در برخی حوزه ها هم چون شیوه سیاست گذاری این رشته، تاثیر آن در شکل دهی به جریان های فکری فرهنگی و حتی سیاسی اجتماعی ایران معاصر جدی بوده است. اگر چه در خاستگاه های اولیه ورود فلسفه غربی (دانشکده ادبیات و نه الهیات) به دانشگاه تهران، لزوما نوعی خودآگاهی انتقادی در نسبت ما و این حوزه معرفتی نداشته است اما آهسته در مسیر توسعه رشته و به ویژه در اواخر دهه چهل و با شکل گیری زمینه های انقلاب اسلامی ایران و به ویژه پس از انقلاب این وضعیت متفاوت شده است. این مقاله ضمن تاکید بر تحولات برنامه ریزی آموزش فلسفه در ایران، تحلیلی انتقادی از سیر تحولات برنامه ریزی آموزش فلسفه و منابع درسی آن ارائه می دهد.
خلاصه ماشینی:
همچنین به مباحثی چون « نقد و تحلیل نظریۀ برنامۀ درسی در کتابهای دانشگاهی ایران» با توجه به مباحث انضمامی آموزش در ایران معاصر پرداخته شده است (سلطانی، 1393: 2850)، و برخی مقالات هم ورود تخصصیتری به متون درسی رشتۀ فلسفه داشتهاند که موضوع مقالۀ حاضر است، از جمله مقالۀ «تأملی بر کتاب درآمدی به نظام حکمت متعالیه (جلد سوم) انسانشناسی» که مشخصا یکی ازمنابع درسی پرارجاع در سالهای اخیر را نقد و بررسی کرده است ( ارشادی نیا، 1395: 4563).
نخستین متن آموزشی فلسفۀ جدید که از زمان انتشار (13131320)، منبع درسی فلسفة غرب در دانشگاه تهران بوده است و حتی هنوز هم در برخی از گروههای فلسفه، هر چند به عنوان منبع فرعی تدریس میشود کتاب سیر حکمت در اروپا نوشتۀ محمدعلی فروغی است.
عزتالله نگهبان در مقالهای با عنوان « مختصری از شرح حال و خدمات فرهنگی و فعالیتهای علمی جناب آقای دکتر علی اکبر سیاسی» به آثار سیاسی همچون «علم النفس ابن سینا و تطبیق آن با روانشناسی جدید، مبانی فلسفه، منطق و فلسفه، ابنسینا و روانشناسی علمی(جدید)»، منتشر شده در مجلۀ دانشکدة ادبیات دانشگاه تهران پرداخته است که به خوبی توجه سیاسی به فلسفۀ تطبیقی را نشان میدهد (نگهبان، 1355).
در این مقطع در کنار دروس مرتبط با فلسفة غربی که عمدتا ناظر به فلسفۀ یونان، قرون وسطی، عقلگرایی و تجربهگرایی قرن هفدهم و هجدهم با تأکید بر فلاسفهای چون جان لاک، بارکلی، هیوم، دکارت، لایب نیتز و اسپینوزاست، نصر با نگرش خاص سنتگرایانه و رویکرد انتقادیای که به تجدد و فلسفۀ جدید دارد، میکوشد تا دروسی مانند آشنایی با تاریخ فلسفة اسلامی، متون فلسفی به زبان عربی که عمدتا ناظر به متون فلسفی ابنسینا، سهروردی و بعضا ملاصدراست و درس علم و تمدن در اسلام را در برنامة آموزش فلسفه بگنجاند.