چکیده:
عوامل زیادی در فرایند تربیت اخلاقی دخیلاند، که یکی از آنها، وراثت است. پاسخ به این مسئله که وراثت چه میزان در تربیت اخلاقی انسان نقش دارد، ما را در کسب نتیجة مطلوب از فرایند تربیت و تحقق اهداف و روشهای تربیتی یاری میرساند. این پژوهش با نگاهی توصیفی ـ تحلیلی به عاملیت وراثت در تربیت اخلاقی انسان، و تاثیرگذاری آن، از منظر معصومان علیها السلام. پرداخته است. بدین منظور، ابتدا ساحتهای وجودی انسان که وراثت در آنها تاثیرگذار است، بررسی شده است. آنگاه به رابطه این ساحتها با تربیت اخلاقی اشاره شده است. نتیجه بررسیها نشان میدهد که هر فرد بر اثر وراثت دارای زمینههای ارثی در حافظه و هوش و جسم و خلقیات است. از سوی دیگر، با تحلیل جایگاه هر کدام از این ابعاد در ساحتهای مختلف تربیت، به این نتیجه رسیدیم که گرچه وراثت در برخی ساحتهای تربیت، مانند: تربیت عقلانی و بدنی، نقش پررنگ و بااهمیتی دارد؛ اما در تربیت اخلاقی، صرفا بهعنوان زمینهساز، تاثیرگذار است، و باید با استفاده از روشهای تربیتی مدیریت شود تا آثار زمینهای آن مانع جریان تربیت اخلاقی نباشد.عوامل زیادی در فرایند تربیت اخلاقی دخیلاند، که یکی از آنها، وراثت است. پاسخ به این مسئله که وراثت چه میزان در تربیت اخلاقی انسان نقش دارد، ما را در کسب نتیجة مطلوب از فرایند تربیت و تحقق اهداف و روشهای تربیتی یاری میرساند. این پژوهش با نگاهی توصیفی ـ تحلیلی به عاملیت وراثت در تربیت اخلاقی انسان، و تاثیرگذاری آن، از منظر معصومان پرداخته است. بدین منظور، ابتدا ساحتهای وجودی انسان که وراثت در آنها تاثیرگذار است، بررسی شده است. آنگاه به رابطه این ساحتها با تربیت اخلاقی اشاره شده است. نتیجه بررسیها نشان میدهد که هر فرد بر اثر وراثت دارای زمینههای ارثی در حافظه و هوش و جسم و خلقیات است. از سوی دیگر، با تحلیل جایگاه هر کدام از این ابعاد در ساحتهای مختلف تربیت، به این نتیجه رسیدیم که گرچه وراثت در برخی ساحتهای تربیت، مانند: تربیت عقلانی و بدنی، نقش پررنگ و بااهمیتی دارد؛ اما در تربیت اخلاقی، صرفا بهعنوان زمینهساز، تاثیرگذار است، و باید با استفاده از روشهای تربیتی مدیریت شود تا آثار زمینهای آن مانع جریان تربیت اخلاقی نباشد.
خلاصه ماشینی:
جامعه و تاریخ از دیدگاه قرآن تألیف آیتالله مصباح (1391)، که در بخش چهارم این کتاب در بحث عوامل مؤثر در شکلگیری و تحول شخصیت به نقش وراثت در تربیت اشاره شده است.
دوم اینکه، ارتباط و نسبت ابعاد تأثیرپذیرنده با ساحتهای تربیت روشن نشده است؛ برای مثال، اگر محققی بنابر تحقیقات و یا برداشت خود از روایات به این نتیجه رسید که وراثت در هوش و حافظه تأثیر بسیار زیادی دارد، نمیتواند نتیجه بگیرد که نقش وراثت در تربیت مهم و حیاتی است؛ چراکه باید مسئله دیگری را نیز روشن کند؛ و آن نسبت هوش و حافظه و تأثیر آن در هریک از ساحتهای تربیت، از جمله تربیت عقلانی، عاطفی، اخلاقی و سیاسی است.
آنچه در اینجا بیشتر حائز اهمیت است، بررسی نقش وراثت در صفات روحی و خلقیات است؛ زیرا محور شخصیت انسان به همین صفات، یعنی خلقوخوها و ملکات روحی و نفسانی است.
از این منظر میتوان این نتیجه را نیز کسب کرد که عاملیت وراثت در برخی ساحتهای تربیت، مانند: تربیت عقلانی و تربیت بدنی تأثیر فراوانی دارد؛ ولی در تربیت اخلاقی صرفا زمینهساز است و قوام صورت وراثتی در این ساحت تربیت چندان قوی نیست که مسیر تربیت را جهت خاصی بدهد، و یا ویژگیهای خلقی و شخصیتی و یا معنوی خاصی ایجاد کند.
در نهایت، همانگونه که نتایج پژوهشهای همسو با این مطالعه، مانند: بصیری و گوهری (1392) و نظری توکلی (1391) نشان میدهند؛ صفات و خصوصیات روحی و اخلاقی که از طریق وراثت به انسان منتقل میشود، بهمنزلة بستری است که گاهی به وسیلة عوامل محیطی از جمله تربیت، تقویت میشود و گاهی هم تضعیف میگردد.