چکیده:
«ارزش و ساختار معرفت»، از مباحث جدید در معرفتشناسی است. این مبحث همچنین از چالش انگیزترین مباحث
معرفتشناختی بوده، ذهن همه معرفتشناسان معاصر را به خود مشغول داشته و آرا و نظرات مختلفی در باب آن عرضه
شدهاند. در ذیل این مبحث، معمولا به مسائلی همچون نظریة صدق،معیار حقیقت و خطا، نظریه نوجیه، و بداهت پرداخته
میشود. با اینکه این مبحث در معرفتشناسی معاصر در کانون توجه قرار گرفته و اهمیت بسیار یافته است، لیکن این
بدان معنا نیست که فلاسفه اسلامی منقدم به آن نپرداخته یا متعرضان نشدهاند. بر این اساس، فارایی «موسس فلسفه
اسلامی، در آثار مختلف خویش، برای نخستین بار در فلسفه اسلامی، به بحث پیرامون موضوعات یا مسائل فوق پرداخته
است. در نوشتار حاضر نشان داده خواهد شد که او به عنوان یک متفکر واقع گرا، در مبحث نظریه صدق؛ قائل به مطابقت
است و معیار تمییز حقیقت و خطا در شناخت بشری را نبیین نموده است؛ در نظریه توجیه، مبناگرایی در تصدیقات را
برگزیده است؛ به مسئله بداهت توجه داشته و ملاک و اقسام آن را دقیقا برشمرده است. در انتهای نوشتار حاضر،
دیدگاههای برخی از محققان در خصوص فارابی؛ ملاحظه، بررسی و احیانا نقد خواهند شد.
خلاصه ماشینی:
بـا اينکـه از يـک سـوي، فـارابي تقريباً در ابتداي تاريخ فلسفۀ اسلامي جاي دارد و همانند ديگر فلاسفۀ متقـدم ، معرفـت شناسـي دغدغـۀ فکـري اوليۀ وي نبوده است و از سوي ديگر، عناويني همچون نظريۀ صـدق ، معيـار حقيقـت و خطـا، نظريـۀ توجيـه ، و بداهت بعضاً از عناوين جديد در معرفت شناسي هستند، ليکن آثار و رسـاله هـاي وي حقيقتـاً ظرفيـت و قابليـت استنباط ديدگاه او در باب اين عناوين را دارند.
او به شيؤە کاملاً تحليلـي بـه بحـث در بـاب معنـاي صـدق يـا حقيقت ميپردازد و معيارهايي براي آن معرفي مي کند: فارابي ابتدا وجود شيء در بيرون از نفس را شرط در صدق ميداند و معيار صـدق را «مشـابهت » (هماننـدي اشياي خارجي با ذهن ) در نظر ميگيرد: اگر مصداق يک امر معقول (= امر متصوَر)، در بيـرون از نفـس (عـالم خارج ) وجود داشته باشد و نيز عيناً مشابه با آنچه در نفس است (تصور ذهني) باشد، در اينجا ميگوييم که آن امر صادق است ، زيرا در اينجا صادق و موجود با يکديگر ترادف دارند (فارابي، ١٩٨٦، ص ١١٦).
در اين باره ميتوان گفت ، البته درست است که در فصوص الحکم - اگر از آنِ فارابي دانسته شود- حـق نهايتاً معادل خدا درنظر گرفته شده است (فارابي، ١٤٠٥ الف ، ص ٥٧)، اما اين برداشت که نزد او معـاني ديگـر حقيقت نيز به همين معني بازميگردند، قابل نقد به نظر مـيرسـد؛ چـه نـزد او مطابقـت شـيء بـا علـم ، تعريـف حقيقت يا صدق در علم انسان است و لذا مراد او در اينجا تبيين معرفت انساني است ، نه توضيح علم الهي.