چکیده:
در تفکر هندوییء زمان عبارت است از ابدیّتی دائمالحاضر که با فضای مطلق, عنصر
تفکیکناپذیری را تشکیل میدهد. مسالة قابل توجّه این است که گاهی زمان به مثابة خدا
تفسیر میشود: قادری مطلق که بر همة امور عالم احاطه دارد. این در حالی است که در دیگر
فلسفههای هندویی» زمان به مثاب علّت» قدرت» جوهر و عرض تفسیر میشود. در
حکمت ودانته زمان امری خیالی و وهمی است نه واقعی. در فلسفه نیایه- وایشیشیکه» زمان به
عنوان جوهری مستقل و غیرمای تفسیر میشود. پرسش از چگونگی حضور نحوه
ارتباط آن با مسائل هستیشناختی از جمله: علیّت» حرکت و فضا در همة عناصر حضور دارد؛
در فلسفه نیایه - وایشیشیکه ترتیب وقوع رویدادهای کیهانی با پدیدار زمان تفسیر میشود. اما
زمان هیچ کیفیّت فیزیکی خاص مانند رنگ ندارد. فلسفه سانکیه هرچند مبتنی بر متافیزیک
ثنویت گرایی است که روند رویدادهای کیهانی را در فعل و انفعال دو اصل غایی پوروشه و
پرکریتی تفسیر میکند ولی در بحث از پدیدار زمان تفسیر نیایه -وایشیشبکه را نمیپذیرد. دو
میمانسا و ودانته نیز در حکمت هندویی تلفّی و تفسیر خود دربارة زمان را بر مبنای
خوانش اوپانیشادها (وافعیّت نامتغیّر برهمن) بسط و توسعه دادهاند و مسائل هستیشناختی از
جمله: علیّت» حرکت و افرینش را به شیوههای مختلف در قالب نظریه ویوارتاء مایاء اویدیا و
اوتاره تفسیر میکنند. یافتههای این تحقیق نشان میدهد که در فلسفی هندء فلسفههای
ویشنویی و شیوایی خوانشهای متفاوتی از پدیدار زمان دارند. برای مثال, شیوائیسم کشمیری»
پدیدار زمان را به عنوان حجابی -که واقعیّت غایی را میپوشاند- تفسیر میکند. افزون بر این؛
در حکمت هندویی پدیدار زمان نقش متفاوتی در بحث کیهانشناسی هندویی» چگونگی تفسیر
رویدادهای کیهانی» فهم حقایق نظری و فنون عملی یوگا ایفا میکند.