چکیده:
در قرون چهارم و پنجم، حاکمیت بویهی با ماهیت خاندانی،بخش قابل توجهی از قلمرو اسلامی را زیر فرمان داشت. اگر چه در قرن چهارم، فرهنگ و تمدن اسلامی در اوج رونق و شکوفایی بود؛ ولی تحت تاثیر عوامل متعدد از قرن پنجم به بعد، روند افول و سیر نزولی به خود گرفت. تقارن زمانی این پدیده با دوران ضعف سیاسی ناشی از منازعات داخلی در حکومت بویهیان، موید این پندار است که بین دو پدیده، رابطه علّی- معلولی برقرار بوده است. این پژوهش با روش توصیفیـ تحلیلی، ضمن تشریح این منازعات به بررسی و تبیین تاثیر آنها در فرهنگ و تمدن اسلامی پرداخته، به این پرسش پاسخ میدهد که منازعات جانشینی بویهیان چگونه بر افول فرهنگ و تمدن اسلامی به ویژه علوم عقلی اثر گذاشت؟ یافتههای پژوهش نشان میدهد که منازعات جانشینی بویهیان به کاهش قدرت سیاسی امیران این سلسله منجر شد و این امر نیز به نوبه خود ضعف نهاد وزارت، قدرتیابی رقیبان سیاسی سلطان، تضعیف رونق اقتصادی، تشدید ناامنیهای اجتماعی، گسترش منازعات فرقهای و شیوع جریانهای فکری عقلستیز را در پی داشت که این عوامل موجبات رکود علوم عقلی و در نتیجه افول و انحطاط فرهنگ و تمدن اسلامی را فراهم ساختند.
خلاصه ماشینی:
از یک سو، القادر برای تضعیف شیعیان ، به مقابله با خلافت فاطمیان برخاست و استشهاد نامه ای در باب نادرستی مذهب و صحت انتساب فاطمیان به حضرت فاطمه علیها السلام گردآوری کرد و به امضاء سادات و علمای شیعی بغداد رساند (ابن جوزی، ١٤١٢: ٨٢/١٥-٨٣؛ سبط ابن جوزی، ٢٠١٣: ١٨/ ١٩٩-٢٠٠) و از سوی دیگر، در سال ٤٠٨ ق توبه نامه قادری را صادر کرد که بر مبنای آن مناظره ، که یکی از مهم ترین وسایل گسترش فرهنگ و تمدن اسلامی بود (غنیمه ، ١٣٧٢: ٢٦٢-٢٦٥)، به عنوان امری غیراسلامی معرفی و هر نوع مناظره عقلی و کلامی ممنوع اعلام شد و از فقهاء و متکلمان معتزلی و شیعه تعهد گرفته شد که از این امر خودداری ورزند (ابن جوزی، ١٤١٢: ١٢٥/١٥؛ ابن اثیر، ١٩٦٥: ٣٠٥/٩؛ سبط ابن جوزی، ٢٠١٣: ١٨/ ٢٦٤؛ ذهبی،١٤١٣: ٢٧/٢٨).
با غلبه بویهیان بر بغداد و حمایت امیران این سلسله به ویژه معزالدوله از شیعیان (نک : همدانی، ١٩٧٧: ٣٩٧، ٤٠٠؛ ابن اثیر، ١٩٦٥: ٥٤٢/٨-٥٤٣، ٥٤٩-٥٥٠، ٥٥٨)، حنبلیها در طول قرن چهارم ، نتوانستند منازعه خود با شیعیان را به طور جدی ادامه دهند، ولی با منازعات جانشینی و در پی آن تضعیف قدرت سیاسی بویهیان ، منازعه را از سر گرفتند(سبط ابن جوزی، ٢٠١٣: ١٨/ ٣١٤) و به تدریج بر دامنه تعرضات خود به شیعیان افزودند؛ چنان که در واپسین سال های حکومت بویهیان در ٤٤١ تا ٤٤٧ دست کم شش بار با شیعیان تاختند و منازعات خونینی به راه انداختند که در آن کاظمین هم به آتش کشیده شد (همان ، ٣٨٢/١٨، ٤٧٦، ٤٧٩-٤٨٠).