چکیده:
نخ تسبیح شهروندی جدید در غرب، عنصر مدنی است؛ عنصری که هابز آن را بنیاد نهاد و لاک به نوعی تقویتاش نمود و روسو علیرغم نقدهای جدّی بر آن و واردکردن عناصر سیاسی، ناسیونالیستی و از همه مهمتر اجتماعی-اقتصادی، همچنان عنصر مدنی را به عنوان عنصر مقوم شهروندی جدید حفظ کرد و نهایتا ایدهی شهروندی توانست علیرغم تعارضها و حتی تباینها در عالم نظر، به مبنای زیست سیاسی در ساحت عقل سلیم غربی تبدیل شود. اما نقش عنصر مدنی مزبور در جریان تجدد سیاسی در ایران، به هیچ وجه پررنگ نبود. به زعم ما این امر را باید از منظر رتوریک حاملان فکر تجدد سیاسی در ایران مورد ملاحظه قرار داد؛ رتوریکی که به یک معنای بسیار مهم دالّ بر اتخاذ استراتژی این متجددان در نبردی که بالضروره در ساحت الهیاتی-سیاسی رخ نموده بود. در واقع پرسش این است که نتایج صحنهی نبرد الهیاتی-سیاسی در ایران معاصر، از حیث تحول در انگارهی شهروندی، چه آثار و نتایجی در پی داشت. تجدد سیاسی با تکیه بر این ایمان به عنصر مدنی یا عنصر حق بیقید و شرط انسان در وضع طبیعی، خود بر بنیادی الهیاتی استوار شده بود و اتفاقا همین عنصر مدنی بود که با هستهی سخت الهیاتی-سیاسی در شبکهی عقل سلیم ایرانی بیشترین تعارض را داشت و همین محمل دگردیسیهای این انگاره در نسخهی منتهی به انقلاب اسلامی ایران بود.
The main core of new citizenship in the west is civil element; the one that founded by Hobbes and strengthened by Locke. Rousseau, in spite of his serious criticism and concentrating on the political, national and especially socioeconomic elements of citizenship, maintained the civil element as the constituent one. Finally, notwithstanding the theoretical conflicts and even contrasts, idea of citizenship could turn out to be the basis of political life in the sphere of western common sense. If we accept that the beginning of development of the idea of new citizenship in Iran was in evolutions led to the constitutional revolution, then we can say that the role of civil element was not noticeable at all. We think that this should be considered according to the rhetorical strategy of opponents of political modernity in Iran. This rhetoric in a sense indicated to the strategy applied by these modernists in the necessary theologico-political war had broken out. Based on belief in civil element or in idea of "the individual possessed unconditional right in the state of nature", political modernity founded on the theological ground itself and exactly this civil element in the face of rigid theologico-political core in Iranian network of common sense was the most conflicting one. In this article, we attempt to analyze the transformations in rhetorical strategy of opponents of political modernity in contemporary Iran on the basis of the mentioned war and examine its consequences for new idea of citizenship in Iran.
خلاصه ماشینی:
بر همین اساس اگرچه در دوره ای از تاریخ معاصر ایران و با شروع مدرنیزاسیون از بالا، حاملان فکرِ ناسیونالیسم در ایران ، به عقلای قوم بدل شده و پایه های درک و دریافـت ناسیونالیستی از مقوله ی شهروندی را در عقل سلیم ایرانی تقویت نمودند، اما آن عنصر اجتماعی-اقتصادی شهروندی که در برهه ای، عنصر سیاسی را نیز در خود ادغام نموده بود، به واسطه ی پیوند وثیقی که با سرشت انقلابی تجدد (یا همـان خصـلت اجتمـاعی تجدّد) داشت ، در نهایت توانست دست بالا را در این جنگ عقیدتی از آن خود کنـد و انگاره ی شهروندی را در دهه های منتهی به انقلاب اسـلامی، بـا انگـاره ی کـنش گـری رادیکال سیاسی در جهت تغییر بنیادین جامعه برای رسیدن به مساوات /برابری/عـدالت اجتماعی، اینهمان گرداند.
نکته ی مهمی که از باب موضوع این گفتار باید بر آن تاکید کرد این اسـت کـه عدم انسجام انگاره ی مدرن شهروندی در ایران معاصر که چنانکه گفتیم محصول ضعف رتوریکال حامیان و حاملان تجدد سیاسی در عصر مشروطه به بعد بود، در این مرحلـه رنگ و بوی آشفتگی به خود گرفت ، زیرا ستیزندگان با تجدّد سیاسی در ذیل اصـطلاح نیهیلیسم غربی توفیق یافتند تا با کنارنهادن سویه ی مدنی شـهروندی مـدرن بـه عنـوان اصل مقوّم آن ، رتوریک خود را به نحوی غیرمستقیم بـر آن اصـل الهیـاتی-سیاسـیای متکی گرداندند که از مهمترین معارضان استقرار ایده ی «فرد صاحب حق بیقید و شرط در وضعِ طبیعی» در همان آغازین روزهای کوشـش متجـددان سیاسـی در ایـران بـود؛ اتکایی که در نهایت به رمز پیروزی رتوریکِ سیاسی این جریـان فکـری، بـه ویـژه در گفتار جلال آل احمد تبدیل شد.