چکیده:
از پدیدارشناسی در پژوهشهای مرتبط با امور قدسی (اعم از دین و عرفان) استفاده شده است. بهتبعِ پدیدارشناسی فلسفی، مهمترین ویژگیهای پدیدارشناسی دین، توصیف در برابر تحلیل، شهود ذات، تعلیق و همدلی است. بُعد «همدلی» در پدیدارشناسی دین و عرفان، کاربردی بیش از پدیدارشناسی فلسفی دارد. پدیدارشناسی همدلی، توصیف پدیدارشناسانۀ موضوع، از نگاه شخصِ باورمند است. فردریش هایلر در پدیدارشناسی دینی عرفانی خود، با کنارگذاشتن پیشفرضها، به عمق «تجربۀ دینی» نفوذ و در رویارویی مستقیم، بیواسطه و همدلانه، آن را توصیف میکند. آنهماری شیمل با تأثیر از دینپژوهی فردریش هایلر و با تأکید بر مؤلّفۀ همدلیِ پدیدارشناسی، خود را از پیشفرضهای انحصارگرایانه رهانیده است تا عرفان و اسلام را دقیقتر درک کند. این تأثیرپذیری بیشتر بر الاهیات و عرفان تطبیقی، سیر از ظاهر به باطن دین، وحدت ادیان، نیایش و تأکید بر نمودهای بیواسطه و زنده استوار است. در پژوهشهای آنهماری شیمل، بهسبب بروز و ظهورِ آشکارترِ پدیدارها در آداب و رسوم اجتماعیِ عامۀ مسلمانان و پیروان تصوف، بر مؤلّفۀ عاطفه و همدلی بسیار تأکید شده که همین امر گاه پژوهشهای او را غیرمستند کرده است. ازسوی دیگر، گاه پژوهشهای شیمل به سبب بُعد توصیفی پدیدارها و بیبهرهبودن از مبانی علّیتی و تحلیلی و همچنین اتّکای آن بر دریافتهای عاطفی شخصی پژوهنده، نمیتواند جهان شمول، اقناعکننده و دارای تبیین علمی باشد.
Phenomenology has been used in research related to sacred affairs (both religion and mysticism). As a result of philosophical phenomenology, the most important features of the phenomenology of religion are description against the analysis, intuition of essence, suspension, avoidance of dogma and empathy. The ‘empathy’ dimension in the phenomenology of religion and mysticism has more functions than philosophical phenomenology. Phenomenology of empathy is a phenomenological description of the subject from the perspective of the believer. In his mystical religious phenomenology, Friedrich Heiler, by setting aside assumptions, penetrates deep into the ‘religious experience’ and describes it in a direct, immediate and empathetic confrontation. Influenced by Friedrich Heiler’s religious studies and emphasizing the phenomenology of empathy, Anne Marie Schimmel has set herself free from monopolistic assumptions to understand mysticism and Islam more precisely. This influence rests mostly on comparative theology and mysticism, moving from outside to the inside of the religion, the unity of religions, the prayer, and the emphasis on immediate and living manifestations. In Anne Marie Schimmel’s studies, the elements of affection and empathy have been strongly emphasized due to the apparent emergence and evolution of phenomena in the social customs of Muslims and followers of Sufism. This has sometimes made her research unauthentic. On the other hand, sometimes Schimmel’s research cannot be universal, persuasive, or scientifically explanatory because of the descriptive dimension of phenomena and the lack of causal and analytical foundations as well as its reliance on the personal emotion of the researcher.
خلاصه ماشینی:
آنـه مـاري شـيمل بـا تـأثير از دين پژوهي فردريش هايلر و با تأکيد بر مؤلفۀ همدلي پديدارشناسي، خود را از پيش فرض هاي انحصارگرايانه رهانيـده اسـت تا عرفان و اسلام را دقيق تر درک کند.
در اين بين ، بهره اي که پديدارشناسان دين ، مانند هايلر و به تأثر از او شـيمل ، از مبـاني پديدارشناسي فلسفي برده اند، بيشتر مؤلفه هاي توصيف به جاي تحليل ، شـهود ذات و نيـز مخالفـت با اصالت تحويل است .
بـر اين مبنا، شيمل درباب پژوهش هاي اسلامي خود معتقد است : «نگرش پديدارشناسانه براي شـناخت و درک بهتر اسلام کاملا مناسب است ، به ويژه الگويي که فردريش هايلر دراثر جامع خويش ، «صور و ماهيت »، به وجود آورده است که من نيز الگوي اين کتـاب ١٠ را بـر همـان سـاختار قـرار داده ام ؛ چراکه وي ميکوشد ابتدا با مطالعۀ پديده ها و سپس سطح عميق تر و عميق تر بازتاب هاي انساني در مقابل الوهيت ، به کانون يا قلب يک دين وارد شود تا اينکه به درونيترين امر مقدس هر دين دست يابد؛ امر مقدس يا خداي انتزاعي آن دين » (همان ، ١٣٧٦: ٣٦).
اين نوع نگاه شيمل به مذهب به طور عام و اسلام بـه طـور خـاص ، يـادآور ديـدگاه هايلر است ؛ «يک خدا در زمان ها و فرهنگ هاي مختلـف ، خـود را بـر بشـر متجلـي نمـوده اسـت ؛ به طوري که در پس کليۀ اسماي متفاوت «يهوه »، «وارونا»، «اهورامزدا»، «ويشنو»، «کريشـنا»، «بـودا»، «کالي»، «کوان يين » و « الله » تنها ميتوان يک خدا را ديد و درک نمود» (هايلر، ١٣٨٩: ٨١).