چکیده:
اسطوره ققنوس در شعر محمود درویش با آرمان ملّت مظلوم فلسطین و مبارزه برای رهایی از یوغ اشغالگران صهیونیست، شوق بازپسگیری اراضی اشغال شده علیرغم جنگ و کشتار و جنایات فراوان، و نیز تحوّلات شعریاش گره خورده است. او ققنوس را به عنوان نماد مقاومت و ایستادگی، و سر برآوردن از خاکستر مرگ بازخوانی کرده است.
ققنوس در شعر محمود درویش از اولین دیوانی که بدان اشاره کرده است یعنی «احبّک او لا احبّک» تا «کزهر اللوز او ابعد» که آخرین دیوان اوست دستخوش تغییراتی گشته است، که در مقاله حاضر به تحلیل و بررسی ابعاد آن پرداختهایم. مهمترین نتیجه پژوهش در سه مساله تجلّی یافته است: اول اینکه، اسطوره ققنوس در شعر محمود درویش به دنبال این است که بگوید که مردم فلسطین و نیز آرمان او هیچوقت نخواهد مرد، بلکه هر زمان از خون شهدایش جوانان غیوری پرورش یافته و راه آنان را ادامه خواهند داد. دوم اینکه، ققنوس در شعر درویش برخی موارد با سخن از زن و مرد همراه است که نماد زایش هستند. سوّم اینکه ققنوس در مراحل پایانی حیات درویش نماد جدال او با مرگ و رستاخیز دوباره است.
روش تحقیق در مقاله حاضر تحلیل و توصیف است، و سعی کردهایم به نقد و تحلیل اسطوره ققنوس و تحوّلات معنایی آن در شعر این شاعر بزرگ بپردازیم.
خلاصه ماشینی:
مهم ترين پژوهش هاي مرتبط با مقولۀ اساطير در شعر او به شرح ذيل است : ـ محمد فؤاد السلطان در مقالۀ الرمـوز التاريخيـة والدينيـة والأسـطورية فـي شـعر محمود درويش مجلۀ جامعة الأقصـي ، برخـي از نمادهـا و اسـاطير همچـون «أشـعيا، مسيح ، احمد الزعتر، گيلگمش ، آدم ، هابيل » را بررسي کـرده و بـه ايـن نتيجـه دسـت يافتـه اسـت کـه درويـش بـا کاربسـت زبـان نمـادين و اسـتفاده از قـدرت الهام بخشـي اساطير، شعر خود را به فضاهاي بي حد و مـرز مـاوراي جهـان واقعيـت کشـانده اسـت (٢٠١٠: ٣٦ـــ١).
عبدالفتاح شـاکر در مقالـۀ خـويش بـا عنـوان تجليـات أسطورة البعث في ديواني لا تعتذر عما فعلت و کزهـر اللـوز أو أبعـد بـه چـاپ رسـيده در مجلۀ جامعة دمشق به بررسي درون مايه ها و نمادهـاي رسـتاخيز در ايـن دو مجموعـۀ اهتمام کرده و در پايان به اين نتيجه دست يافته است که شاعر با کاربسـت نمادهـاي رستاخيز در خلق معاني الهام بخش و نيز در آرزوي سوختن و سر بـر آوردن از خاکسـتر خود براي زندگي دوباره و عشق به وطن موفق بوده است (٢٠١٠: ٢٠٣ـ١٥٩).
درويش از بازخواني اسـطورٔە ققنوس دو هدف عمده را دنبال ميکند: «او از يکسو به دنبال بيـداري ملـت عـرب از خواب غفلت است تا چاره اي براي فاجعۀ انساني خويش بجوينـد و از سـوي ديگـر، راه رهايي ملتش از رنج ها و دردهاي زمان خود را در وجود ققنـوس و سـر بـر آوردن آن از ميـان خاکسـتر مي بينـد و مي دانـد تـا بتوانـد از سـتم ها و اسـتبداد طاقت فرسـا نجـات يابد»(محسني ؛ اميريان ، ۱۳۹۰: ۶۶).