چکیده:
شهریاری یا پادشاهی همواره در طول تاریخ، جایگاه و منصب با اهمیتی بوده است که بسیاری از کتب سیاسی به تحقیق و بررسی این جایگاه اختصاص داده شده است.یکی از مهمتریت رساله های سیاسی در تاریخ اروپا کتاب شهریار از نیکولاماکیاولی است. ماکیاولی در مورد رابطة جامعه و پادشاه نظرات مختلف و قابل تاملی دارد.این نوشتار درصدد است دیدگاه ماکیاول را در مورد رابطه ی شاه با مردم را بررسی نموده و توصیهی وی به پادشاه را تحلیل کند.در واقع ماکیاول باتوجه به این که در دنیای سیاست بسیار واقع گرا به این موضوع نگاه میکند، هر عملی چه تزویر و چه درستی را در جای خود به پادشاه توصیه می کند.این مقاله با روشی اسقرایی و رویکردی توصیفی _تحلیلی به این موضوع می پردازد.روش گردآوری مطالب کتابخانه ای می باشد.
خلاصه ماشینی:
از نظر ماکیاول بجز بخت وهنر هم با کار های دیگری میتوان به پادشاهی رسید اگر چه ماکیاول این کار را روا نمیداند اما او دو پیشنهاد دارد:«یکی از این دو راه آن است که با تبهکاری و نا بکاری به شهریاری رسد و دیگری آن که مردم یکی را از میان خود به شهریاری بردارند»عموما کسانی که از راه تبهکاری به شهریاری می رسند عموما دست به کشت وکشتار فراوانی می زنند چه بسا بسیاری از کسانی که از این راه به حکومت رسیده با این کارها باعث سقوط خود شده اند اما کسانی بودند که فقط برای آسایش و رفاه مردم سخت کشی کرده اند چنانکه بعد از مدتی آن را کاهش داده اند پس باید یاد آور شد که اقدامات لازم را چنان انجام دهد که دیگر نیاز به تکرار آن نباشد چنانکه ماکیاول در این باب اینگونه بیان میکند که:«زخم را یک باره می باید زد تا درد آن اندک اندک از یاد برود و نیکی را خرده-خرده میباید کرد تا مزه ی آن دیر تر از یاد برود» (ماکیاولی،1395:95.
نکته ای که باید از آن غافل نماند این است که شهریار همواره باید تعادلی را میان اشراف و مردم ایجاد کند چرا که اگر دست اشراف را برای هر کاری باز کند سبب ظلم به رعایا را محیا کرده واز طرفی عکس آن سبب دسیسه از طرف اشراف برای براندازی و امتیاز گیری برای خودشان میشود.